نگاهش سرد و بي روح، دلش آكنده از درد
تنش رنجور و بيمار، رها در گوشه اي سرد
به دنبال پناهي اميد و تكيه گاهي
دوان در هر خيابان بدون سر پناهي
در هر خانه را زد جوابي بي ثمر ديد
به هر كويي كه سر زد تنش لرزيد و لرزيد
ز عالم نا اميد و ز هر كويي فراري
چو مرغي مي دويد او به هر سو و كناري
دگر نايي ندارد توانش رفته از دست
به دست آورده هرچه درون كوچه ها هست
به زحمت خانه اي يافت سر كوي كساني
كه ديشب سفره هاشان چنين بود و چناني
به خواب رفت كودك ما در آن سرماي سوزان
در آن حالي كه گشته درون جعبه پنهان
يكي از آن اهالي، به قصد شركت و كار
برون آمد ز خانه، ولي شد او گرفتار
تمام كوچه بن بست، شده از برف و كولاك
رها بايد شد از آن، به ياري نمك، خاك
در جعبه گشود و يكي طفل چون كمان ديد
دلش آزرد و اشكش ز روي خود روان ديد
مثال طفل اين شعر، چه بسيار كودك كار
اسير دست سرما، شدند غمگين و بيزار
اگر ديدي تو روزي كسي افتاده در راه
به ياريش بكوش و نكن دستش تو كوتاه
در اين خانه نمانده نشان از مهرباني
كمك كن تا نميرد مرام همزباني
در وصف كودكي كه چند روز پيش درون محل نگهداري شن و نمك خوابيده بود. سكوت را رعايت نكنيد!
شعر نو...برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 284