كودك كار

ساخت وبلاگ
دو دست نازنينش اسير دام شب بود
دو پاي كوچك او ز سرما جان به لب بود

نگاهش سرد و بي روح، دلش آكنده از درد
تنش رنجور و بيمار، رها در گوشه اي سرد

به دنبال پناهي اميد و تكيه گاهي
دوان در هر خيابان بدون سر پناهي

در هر خانه را زد جوابي بي ثمر ديد
به هر كويي كه سر زد تنش لرزيد و لرزيد

ز عالم نا اميد و ز هر كويي فراري
چو مرغي مي دويد او به هر سو و كناري

دگر نايي ندارد توانش رفته از دست
به دست آورده هرچه درون كوچه ها هست

به زحمت خانه اي يافت سر كوي كساني
كه ديشب سفره هاشان چنين بود و چناني

به خواب رفت كودك ما در آن سرماي سوزان
در آن حالي كه گشته درون جعبه پنهان

يكي از آن اهالي، به قصد شركت و كار
برون آمد ز خانه، ولي شد او گرفتار

تمام كوچه بن بست، شده از برف و كولاك
رها بايد شد از آن، به ياري نمك، خاك

در جعبه گشود و يكي طفل چون كمان ديد
دلش آزرد و اشكش ز روي خود روان ديد

مثال طفل اين شعر، چه بسيار كودك كار
اسير دست سرما، شدند غمگين و بيزار

اگر ديدي تو روزي كسي افتاده در راه
به ياريش بكوش و نكن دستش تو كوتاه

در اين خانه نمانده نشان از مهرباني
كمك كن تا نميرد مرام همزباني

در وصف كودكي كه چند روز پيش درون محل نگهداري شن و نمك خوابيده بود. سكوت را رعايت نكنيد!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 284 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 21:00