بلوط

ساخت وبلاگ
<a href=بلوط" class="img-fluid blog-img m-a-1 pull-lg-right"/>جنگلی بود سبز، سبک با بلوط هایی که در سکوتمان خانه کرده بودند. ترانه هایمان را می بافتیم و گیسِ بلوط ها می کردیم. دست هایمان که سبک می شدند، پرنده ها میان دستانمان کوچ می کردند...
در شپ شپِ باران تا دامنه های بی سرو تهِ آویشن ها راه می افتادیم. وقتی خاطره هایمان به درازا می کشید در دست هایمان که بوی پرواز داشت به یاد بلوط ها به خواب می رفتیم.
چهل چراغ را به شب از سوسن های چلچراغ می بخشیدیم..لباس هزار رنگ رزهای وحشی را بر تن مرمرین صبح می خواندیم و بر لبانمان لاله های سرخ می کاشتیم...

بذرهای بلوط را می کاشتیم و تا سالها غبار از پنجره های آسمان می گرفتیم. امواج چشمانت فلس های دلتنگِ بلوط ها را در گوشه ی سکونمان جا گیر می کرد...تا دوباره سبز شدنشان، باران بوسه می شد برایشان...

ما سرود بودیم و از بالا آمدن ماهی ها بر بالای آب هراس داشتیم از جاگیر شدن سنگریزه ها در مشت های تیرکمان ها فراری بودیم و دست هایمان را در پرهای ابریِ آسمان شستشو می دادیم....

جنگلی بود خانه ی سبزِ چشمانت...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 225 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 18:34