کودکی که مرگ گریه می کرد
پرنده ای که پرواز را خواب می دید
دستان پدری که مرده به دنیا آمده بود
و چ
راوی!، بگو
آن بوی
از عودسوز دل کس
نبود
ننگ است
...سراسر...
سواره
یا
پیاده را،
خون ا
چشم های آتشرنگ
می درید شبی، نگاه عمیق شعله ای پُر از تشییع باد
اشک ها ریخت
بر تراشه های دست ه
.
رادیکال - حِرمان
ــــــــــــــــــــــ
نه از وارونه انگاری
نه از تجویز پنداری!
نصیبی نیس
خنده ای کردی و از مقبر ما بگذشتی
زیر خاک هم دل من با دل توست
به هوای چشم مستت
هنوز
آسمان گور م
قبله قلب من امروز کجاست
شهر چشم من و تو پاییز است
سر این کوی بلند انتظار
ابر وهمی بی دریغ سر ریز
*
نقـشمانـىهاىِ سپيـدت
دور از فهـم ِ زردِ
این بوم ِ خاكستـرى است
روزى امـا
شميـمِ فهمـى سبـز
دوش رفتم به برش گفت تویی یا که منم؟
گفتمش جمله تویی،ورنه که خاک ولجَنم ..
عندلیبان به هر نغمه زِ
روزی
می نشیند باد
آنچنانی که ببینی دگر از جانب من
موج ِ مهری به هوای صخره ات
میل به خیز
باغ بی برگ
دست سرد باد روی شونه های باغ بود
لب تووقتی که لرزید قلب خشکیده ی من ریخت
بوی خیس خ
سایه ها در هم لولیدند
کابوس در خواب دنیا
گام بر می داشت
و شب دویده بود در چشم
دختری که
اشک م
ما ، ترجمانِ جستجوی یقین ایم
در صراحت ِ جام
آنگاه که آتشی در ما سر می کشد
تندیس های توهّم ،
س
چون کسی بر خر نشیند باد در غبغب کند
گر سوارِ اسب گردد سر ز پا نشناسد او
یه کاری کن که عاشق شم،توقلبم جا بشه عشقت
منو درگیرِمهرت کن،که رویایی نشه عشقت
ازاین کابوسِ تنهایی
رخسار
********
شراری که بپا کردی
با هیچ مرهمی
خاموش نمیشود
دانی
یا
به اقتضای زمان
خموشی!
ن
چقدر بیزارم از پاییز و آبان
درست یک ساله که نیستی پیشم
چقدر گریه کنم پیش خدا تا
تورو واسه یه مد
"چشـــــــــــــــــــم "
از چهار چوب کلیشه های پوچ
نگاههای لوچ
و کّله های پوک
گریخ
« تُـرا بر روی قلبـم، داده ام جـای »
===================
تُـرا بر روی قلبــم، داده ام جـای
مکن ر
////////////////////////////
ای که شوکت داده ای، اهل زمین
کـرده ای نازل، تـو قُـرآن مُبیـن
کن ارا
آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟!
بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری
من هستم آنکه چشم به دیدار ِ
آنیما
آنیما
صدا منعکس می شد
از عهد باستان
تا بوستان همسایه...
گل های بسیار دیدم
که چیده می ش
به خداوند قسم
من شقایق ها را
می شناسم چون آب !
امّا
خوب هم می دانم
که در این شهرِ بزرگ
هر که ب
بیا باران!
ببار آهسته ونم نم،
بزن آهنگ رؤیایم،
بیا یادی کنیم از کودکی هایم،
که سمفونیِ عشقت شعر
جناب آقای کیهان کلهر در آذرماه 1342 در کرمانشاه متولد شد - آ هنگساز ونوازنده برجسته بی بدیل کمانچه
دیگر درد خود را تاب نیاوردم؛
به آسمان گفتم...
با من گریست،
بد هم گریست؛
به زمین گفتم...
به خود
بخند بغض مرا تا بخندمت با بغض
جنون گاویِ یک مرد خنده هم دارد
که از ورای جهنّم جنون خلاصه شدم
ک
تو ای صدای بلندِ ..
سکوت سبز خدا ..
جمکران !!..
رسان به حضرت مولا..
سلام ِِ قلب مرا..
در زمان صوت وسرعت آمدم
آمدم تا شعر دیگر آورم
شعررا باشور دیگر آورم
حیف این دنیا به رنگ دیگری
رنگ
صبوری کن اگه گاهی
دل من دربوداغونه
اگه قلبت دیگه راهی
از این بهتر نمیدونه
صبوری کن اگه شبها
دِلِ شکسته
بند نمی خورد
سال هاست،،،
بند پاره می کند
گوشهِ یِ دلم
پیوند
۹۶/۱۰/۲۲
پشت دیوار سکوت
دست نارنجی احساس در این تاریکی
اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد
کوچه ها پر شده از
در کـــــُتب آورده انــــد در بـــاب ِآز
قِصــه ی ِ روباه ُ و آن فصـــل دِراز
روزگاران عرصه ی ِ پـ
من از نی
می نوشم
باده را !
تا زان که در سبوست
رها سازدم
به می !
***************
به سحر
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 187