یادت میاد

ساخت وبلاگ
یادت میاد

یادت میاد که کا شتمت
من توی باغچه یِ دلم
بهار اومد غنچه شدی
مناسب خنچه شدی
بزرگ شدی وگل شدی
با اشتیاق گذاشتمـت
به روی تا قچـه ی دلم
*
بالایِ تا قچه ی دلم
جز توکسی جا نداره
جز توکسی تو قلب من
منزل و ماؤا نداره
غنچه شدی خنده شدی
با بوی عطرتنِ خود
تو دشت باغ دل من
رفتی پراکنده شدی
یادت میاد
*
یادت میاد
لایِ گُلایِ باغچه مون
تا نیمه شب مِی میزدیم
یادت میاد تو مهتابی
با همدیگه دست میزدیم
تُنبک و هم دف میزدیم
نی میزدیم
یادت میاد؟
*
چه دوره ای
چه روزگاری داشتیم
هر روز و شب
روغنچه ی لبای هم
چه گلهایی می کاشتیم
اگه گُـلا زیادی بود
با لبها بر میداشتیم
یه بوسه جاش میذاشتیم
یادت میاد
*
یادت میاد
اون همه گفته ها رو
یادت میاد
اون همه خنده ها رو ؟
گردش های دور همی
یادت میاد
خوشحالی، شادی، بی غمی
یادت میاد
مونده همه به یادمون
حالا زِ هم جدا شدیم
کی میشه که دوباره ما
به گِردهم بیاییم؟
دیده بوسی نماییم
افشان
کالیفرنیا دوازدهم نوامبردوهزاروده، برابرسال هزار و سیصد و هشتاد و نه

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 227 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 13:03