غافلی، نبودنت بدتر از صد قفسه
تو بهم میگی غریب پرهات و باز میکنی
با سکوتی پر تنش دل و دمساز می کنی
نه دلت مال منه نه امید داشتنش
نه گلدونهای یاس نه امید کاشتنش
وقتی با غروب عشق راهمون جدا میشه
خواستن و نخواستن ها تقدیر خدا میشه
از همون اول بودن یه خیال واهیه
بین هر بود و نبود فاصله دو راهیه
من میگم هر شاخه گل یه نشون یه اعتقاد
تو میگی شاپرکها به گل ها بی اعتماد
تو نگاهت شکوه عشق رو لبهات بی مهریه
اسمشه طلسم عشق جنگل پُر سِحریه
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 208