سر در گم

ساخت وبلاگ
در بيابان تشنه ي جرعه آبي بوده ام
حال از قيل و قال دنيا خالي بوده ام
مرا سوي گدايي خلق كنون برده اند
ليكن ندانستند فارغ ازين دنيا بوده ام
اَر در فصل پسر زرد خورشيد پاييز
بسان محتسب درين فتنه پي داد بوده ام
گر مي دانستند با دختر سبز سال بهار
ساليان سال درگير عشقبازي بوده ام
مَرا به مِرا با اهل دل و رفيقان برده اند
ندانستند عمري درجنگ اهضاب بوده ام
به وقت خواب پي جنگ با غمزه ولي
هنگام سَمر دشنه رويا ز نيام ربوده ام
در اين دهر بي بها پي دار دنيا ولي
خويش فارق زين چرك دنيا بوده ام
از چه روي در پي هزل بر خنده جام
روزگاريست مدهوشِ جلوه مست بوده ام
كنون عبد را ز خلع و طرد مي ترسانيد
عمري درين زمانه پي وفات بوده ام
عبد
شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 22:17