**درآغوش آخرین باران پاییز**

ساخت وبلاگ
**درآغوش آخرین باران پاییز**
آسمان..
رنگ کبـــود
برتن بیمارخود
پوشیده بود

تک درخت من..
زیرباران خزان
تهِ باغچه ی خانه ی ما
برگ ها...
ازتن اش دریده بود

تپش تند نفس های دلواپسی ام
پای دیوارقلب خودم...
می شنیدم

به تن نرم درخت من
تب شعله ی غم..
خزیده بود

اشک های هر دو ی ما..
خسته ازعمردراز باران بود
گردوغبارسالها غربت ودوری
تن پژمرده ی روح مرا
گرفته بود

صدای جیک جیک پاهای حسرت واندوه
گوش دیوارهای قلبم..
پرکرده بود

به کدامین تقصیرتقدیر...
باید...
باروبندیل می بستم؟
احساس بارانی چشم هایم
زیرپای درختم...
می کاشتم؟

هوای مِه الوداشک های سردم...
روی برگ های زرد ونارنجی اش
می نگاشتم
چشم هایم..
زیریخ های غم واندوهِ...
حوض فیروزه ای خاطره اش
می بستم...

درخت من...!

نگاه آخرین باران پاییزی ام...
دردفتر خاطره ات..
سپیـــدکن...

"محمدکریمی"

گیتارباد...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 22:17