چه کسی میداند که من کیستم

ساخت وبلاگ
امرور تفحصی به درون خود نمودم .عمیق و ژرف خود را واکاوی کردم .. نا شناخته های از خود کشف کردم که سالها از آن ها بی خبر بوده ام . به حفره های بر خوردم و گاهی هم سیاچالهایی دهشتناک !! در زیر این پوسته ی به ظا هر آرامم بسیار دردها نهفته .ولکه ی تیره ای که بر روی قلبم دیدم نشان از دردی است که سالها با خود حمل میکنم .دردی که گاهی سر بلند میکند و خود را نشان میدهد و گاهی در خفا کار خودش را ! امروز شناخته ام که درونم چه خسته و رنجور است و به نظرم ترسناک می نمود .کشفیات من از درونم باعث شد که غده های چرکینی را بیابم که سالها درد و عذاب مرا باعث شده اند و من نخواسته ام و یا ندانسته ام که چه بوده اند و یا چگونه باید با آنها برخورد کنم . ولی می دانم جز خودم کسی توان جراحی انها را ندارد ، و من هم جراٌت !!
من جراٌ ت و شهامت بدست گرفتن تیغ جراحی را ندارم دست هایم میلرزذ؛ و شاید صادقانه بگویم ! دلم می خواهند که باشند ، می ترسم ، از چه ...
انگار ، دگر با آنها اخت شده ام و انگار آنها را بعنوان درد نمی بینم و به آنها عادت کرده ام ؛ عادت
از بس رنگ آرامش را ندیده ام ، گویی که باورم شده است که همین آرامش من است .که درد بکشم و با همین درون آشفته زندگی بگزرانم
و دورباره می کاوم ، بین خود و خودم معلقم .
کسی درونم می گوید به خودت باز گرد ، خودت را جراحی کن ، و این غده های چرکین درونت را دور بریز ، همه آنها را - حتی آنها که فکر میکنی بسیار کوچکند و مشکلی ایجاد نخواهند کرد . همان ها بودند که روزی از آنها گذشتی و امروز شده اند درد و رنج و باعث زمین گیری .
و باز؛ همان ندا می گوید !!
من هم هستم در کنار تو ، من دستیارت میشوم تا تو با خاطری آسوده دستت و دلت به تیغ جراحی برود .
بشکن ؛ ببر و بیرون بریز ؛ هر آنچه که وجودت را می آزارد و همان که تو را از خودت دور میسازد .
امروز تو خود می دانی که کیستی و شاید کسی نخواهد یا نداند که تو چیستی . شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 2:22