منم بخـارِ آب تـو، دود شـده بـه آهِ تو
شمّــۀ آفتـاب تـو، هـالـه کنـارِ مـاه تو
خاک کف دو گام تو، سایۀ زیرِ بام تو
خواب و خمارِ شام تو، منتطرِ پگاهِ تو
ذره منم باد تویـی، دانه منم خاک تویـی
قطره منم آب تویـی، کُن فیکونِ خواهِ تو
خویشتنم رها کنم، خود ز خودم جدا کنم
مُـردۀ بـی بهـا کنم زنـده به یک نگاه تو
نوش بُدم نیش شدم، مات بُدم، کیش شدم
گیچ در این پیچ شدم، هیچ شدم به راه تو
ناب تویی مست منم، هست تویی نیست منم
کیـست در این پیـرهنـم؟ بنـدۀ پـادشـاهِ تو
نیستترم اگر کنی، به ویـلِ پُـرشرر کنی
دست به سر نمیکنی خور شده به چاهِ تو
خسته نیام، خوار نیام، پُرغم و بیمار نیام
دمیدهای چون به نِیَـم، آن گه و این بهگاه تو
«من به کجا سفر برم»؟ دانۀ بی ثمر برم؟
آمـدهام کشـت شوم به خاک و خاستـگاهِ تو
*
(میترا / صبح آدینه 5 آبان)
پ.ن:
با سلام و هزاران درود خدمت شما عزیزان خواننده
و سپاس بیکران از قدم رنجه و نگاهِ گرمابخشتان
سرودهای است که پس از خواندن غزل زیبای "من نه منمـــِ جناب ابراهیمحسینی"، تبلـور یافت.
غزل ایشان هم ملهم از دوبیتی زیبای "دل بخواهِ جناب علیاکبرسلطانی" و ایشان هم از از این کلام گهربار "حضرت مولانا": «اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم».
امید که این استارتِ الهامات، از کلام روحانی مولانا، پایانی شیرینتر در پی داشته باشد
هرچند ناقص، اما بضاعتی است اندک که تقدیم حضرتش میشود.
باشد که این الهام استارت خورده و متأثر از آن کلام آسمانی، در جان و تنمان ریشه بدواند و به ثمری خوش نشیند
سلامت باشید و سعادتمند و رستگار
یا حق
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 45