تنها در اسارت تن ها و هجوم خیل خیالات مبهم که می بندد سری را که درد می کند و احساسی که دل سنگ دارد و دزدیده نگاهی که قیچی می کند فصل خزانم را من و کودکی که می خورد شیر خام مادر را از پستانشاعر:مهدی شریفی, ...ادامه مطلب
یاد دارم داد یاری این سروش نیمه شب رازی مرا گفتا به گوش کز جهان و هر چه باشد در میان نیست خوش تر جز دکان می فروش گفتمش دانم که قولی بر حق است لیک پنهان بایدی گفت و خموش زان که این نو کیسگان بهرشاعر:آرمین نوری ارومو, ...ادامه مطلب
تو به من خیلی مهربانی داری حتی بیشتر از سهمی که از من و دیگر نامهربانان ربودهای به راستی بگو که این همه مهربانی را از کجاشاعر:انامک (علیرضا غفاری حافظ), ...ادامه مطلب
مرا از من نگیر آزادی هر که نازت را کشید، در گور شد تقصیر من نیست و دیگران روزگارمان شده هوای پرفریب پاییز هر کسی حرف خودش را میزند ومن چون دانه های گندم در دل خاک خزان از کودکی ایستاده ام بهشاعر:عبدالله خسروی, ...ادامه مطلب
چه بلند است و سپید است ردای تو علی هر چه داریم و نداریم فدای تو علی عمر و عاصی که ز ترس تو در آورد لباس منصرف کرد ز کشتارش حیای تو علی من به قربان دو چشم تو که یکسر پاکیست چه قلم وصف کند شرح صفایشاعر:دانیال علی پناهی , ...ادامه مطلب
روسری ام را کنار بزن این مزرعه گندم و جو سالهاست پشتِ خاک ریز گوشم زانو نزدهشاعر:صدیقه بیگلری, ...ادامه مطلب
اسمان غم زده اندوهت را ببار بر جای پا وبر زخم ساق های کولبرانی در راه مانده که ؛ در سر زمین من محتاج یک کف نان خود را به تقدیر سپرده اند بجرم مظلومیت وباتهام گرسنه بودن ببار بر خاکسترشاعر:بهرام معینی, ...ادامه مطلب
این روزها تکّه اسفنجی آفتاب خورده شده ام خشک و نخراشیده، حفره هایم دیگر منعطف نیست و هر چه سخت تر می شوم، راحت تر می شکنم... فرید! جای خالی ات درون سینه ام درد می کند... سوگوارت نیستم چرا کهشاعر:امیررضا رمضانی, ...ادامه مطلب
هزار حرف نگفته، هزار راز مگو تو چلچراغ که ایی ای ماه ظلمت جو به خاطر من مسکین ره نبرده به جایْ فقط تو هستیّ و نغمه اییّ و تار و سبو بر استخوان زده ام نقش روی تو هیهات کجا شود ز نظر پاک آن کمانشاعر:پانیا ملک لو, ...ادامه مطلب
باران بارید، کوچه ها، خیس شدند... و در این میان، صدای بغض دختری سکوت خانه را ،درهمشاعر:باران ذبیحی, ...ادامه مطلب
ای عزیزِ مرحوم شده ای آقایِ شجریان که فریب روزگار را نمی خوردی هرگز!! بر خاستی از خاکِ پایِ مردمانت تا کرانه هایِ خدا، از ملکوتِ حنجره ات مرهم آلام می چکید، تُرا چه بخوانم، ای مرد !!شاعر:علیزمان خانمحمدی, ...ادامه مطلب
ای که بر پیشانیت بر چسب دینداری زدی ظاهراً بر چشم خود مهتاب بیداری زدی سالها بر شهرت دینداریت سر به سجده در نماز جاری زدی آمدی وقت قضاوت پا نهادی روی عدل نیم نگاهی هم نکردی سوی عدل سنگ و گِلشاعر:قوچعلی شیری , ...ادامه مطلب
در بند تاریک سلولی انفرادی از خودت تا خودت پیاده می روی از دیواری به دیواری از سیگاری با سیگاری از فریادی به فریادی من تو را اینگونه زیسته ام و هر شب با خود گفته ام خدا مرا دوست دارد.شاعر:جواد تبخ , ...ادامه مطلب
محبوب من حال من با تو خوب است درست است که گفته اند نباید راز دل به کس گفت اما مگر تو هر کسی؟! من تا قبل از تو نمی دانستم شادی چیست لذت دیدنت لذت بودنت برای من مثل سفر یک فرد کویری به جنگل هایشاعر:میلاد غریبی زاده, ...ادامه مطلب
خدایا آخرش آدم می شود انسان هرگزوهرگزاونمی شود بدینسان آدم شدن هست درتوان انسان که انسان بتواند شود درهرزمان اگررفتاروکردارانسانی رافهمید هرچه خواهد میکند دردم وآن گاه درما اگرازشیطنتشاعر:صمد محسنی, ...ادامه مطلب