شعر نو

متن مرتبط با «بياد» در سایت شعر نو نوشته شده است

بياد امام على ع

  • مى توان يك چشمه بود در كنار نخلها مى توان مرهم نهاد برتمام زخمها مى توان جارى نمود آبهاى بركه ها مى توان آئينه بود در نگاه شيشه ها مى توان انفاق كرد در سكوت كوچه ها مى توان دستى كشيد بر غبارشاعر:مصطفی مروج همدانی, ...ادامه مطلب

  • بياد برادرم عباس ٢

  • كم كم اك مرغ دلم از سينه ام پر مى كشد جرعه جرعه دردهاى ماندنى سر مى كشد اشكهايم از فراق چشم او در حلقه هاست از دلم صدها مرام و لطف او پر مى كشد بياد برادرم عباس ششمين سال پروازش از حصارشاعر:مصطفی مروج همدانی, ...ادامه مطلب

  • بياد شهيد جهان آرا

  • تو رفتى نگاه تو بر هور ماند جهان از نگاه تو پر نور ماند حضور تو در دشت آلاله ها بهاران به نامت چه پر شورشاعر:مصطفی مروج همدانی, ...ادامه مطلب

  • يكي بياد و بگه داره خواب مي بيني...ديگه تمام شد ....بلند شو.....

  • يك بياد و بهم بگه داري خواب مي بيني...........شايد اون وقت احساس ارامش كنم.بعد از يك خواب تلخ بلند شم و بگم....اخيش ديگه تمام شدو به لحظه هاي با تو بودن برگردم......{تقديم به خانم معلم گرانقدرم} Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • يكي بياد و بگه داره خواب مي بيني...ديگه تمام شد ....بلند شو.....

  • يك بياد و بهم بگه داري خواب مي بيني...........شايد اون وقت احساس ارامش كنم.بعد از يك خواب تلخ بلند شم و بگم....اخيش ديگه تمام شدو به لحظه هاي با تو بودن برگردم......{تقديم به خانم معلم گرانقدرم} Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بياد پدرم

  • يادش بخير در زمان شيرين بچگي روزهاي اخر اسفند چه حال و هواي قشنگي داشت.زماني كه من و داداشم بچه بوديم و ذوق لباس هاي عيدمان را ميكرديم.مخصوصا كفش هاي عيد كه، براق بودند، و بوي نويي ميدادند. روزي چند بار، تا به عيد مانده بود، مي پوشيديم و روي فرش با انها راه ميرفتيم.مادر، سبز كردن سبزه ي عيد را در خانه خوش يمن ميدانست و بهمين خاطر هر سال سبزه ي عيد را، خودش سبز مي كرد.وقتِ اب ريختنِ گندم به نام هر عضو خانواده و فاميل يك مشت گندم توي اب ميريخت و سلامتي ان فرد را، از خدا ميخواست. من و داداشم، هر روز شاهد ريشه زدن ، جوانه زدن و بلند شدن گندم ها بوديم.درخت ها كم كم برگهايشان باز مي شد و بعضي هم ، پر از شكوفه هاي سفيد و صورتي مي شدند.اكثر روزها، بادي بود و پدرم ميگفت: از قديم اسمِ بادِ بهار را (باد بِشْكاف) گذاشته اند.به اين دليل كه، اين باد، كمك به باز شدن برگها و گل ها مي كند، و باد پاييزي برخلاف اين باد، طبيعت را به خواب ميبرد و همه گياهان را خشك ميكند.پدرم يكي از جمعه هاي اخر سال، من و داداشم را به كوه ميبرد و در حالِ بالا رفتن از كوه، به ما كمك ميكرد تا *(گربه نوروزي) پيدا كنيم.وقتي كه گربه نوروزي ها را، از لابلاي سبزه هاي نورس در ميان سنگ ها پيدا ميكرديم هيجان زده مي شديم، و من ان زمان بود كه تازه باور مي كردم، عيد در راه است.دنياي بچگي با تمام زيبايي هايش تمام شد. من و داداشم بزرگ شديم و عيدها ديگر نه ذوق خريد كفش نو را داريم و نه دنبال گربه نوروزي به كوه مي رويم.و از همه تلخ تر كه پدرم بهار گذشته، با باد بهاري ما را تنها گذاشت. اما چيزي كه هنوز نفهميدم اين بود كه چرا در بهار؟!مگر نه اينكه، معناي باد بهاري يعني تجديد زندگي و حيات.پس چرا بهار، پدر نازنينمان را از ما گرفت؟!محبوبه شب*[گربه نوروزي همان كرم هاي بهاري هستند كه روي بدنشان موهاي رنگين و زيبا دارند.] Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بياد پدرم

  • يادش بخير در زمان شيرين بچگي روزهاي اخر اسفند چه حال و هواي قشنگي داشت.زماني كه من و داداشم بچه بوديم و ذوق لباس هاي عيدمان را ميكرديم.مخصوصا كفش هاي عيد كه، براق بودند، و بوي نويي ميدادند. روزي چند بار، تا به عيد مانده بود، مي پوشيديم و روي فرش با انها راه ميرفتيم.مادر، سبز كردن سبزه ي عيد را در خانه خوش يمن ميدانست و بهمين خاطر هر سال سبزه ي عيد را، خودش سبز مي كرد.وقتِ اب ريختنِ گندم به نام هر عضو خانواده و فاميل يك مشت گندم توي اب ميريخت و سلامتي ان فرد را، از خدا ميخواست. من و داداشم، هر روز شاهد ريشه زدن ، جوانه زدن و بلند شدن گندم ها بوديم.درخت ها كم كم برگهايشان باز مي شد و بعضي هم ، پر از شكوفه هاي سفيد و صورتي مي شدند.اكثر روزها، بادي بود و پدرم ميگفت: از قديم اسمِ بادِ بهار را (باد بِشْكاف) گذاشته اند.به اين دليل كه، اين باد، كمك به باز شدن برگها و گل ها مي كند، و باد پاييزي برخلاف اين باد، طبيعت را به خواب ميبرد و همه گياهان را خشك ميكند.پدرم يكي از جمعه هاي اخر سال، من و داداشم را به كوه ميبرد و در حالِ بالا رفتن از كوه، به ما كمك ميكرد تا *(گربه نوروزي) پيدا كنيم.وقتي كه گربه نوروزي ها را، از لابلاي سبزه هاي نورس در ميان سنگ ها پيدا ميكرديم هيجان زده مي شديم، و من ان زمان بود كه تازه باور مي كردم، عيد در راه است.دنياي بچگي با تمام زيبايي هايش تمام شد. من و داداشم بزرگ شديم و عيدها ديگر نه ذوق خريد كفش نو را داريم و نه دنبال گربه نوروزي به كوه مي رويم.و از همه تلخ تر كه پدرم بهار گذشته، با باد بهاري ما را تنها گذاشت. اما چيزي كه هنوز نفهميدم اين بود كه چرا در بهار؟!مگر نه اينكه، معناي باد بهاري يعني تجديد زندگي و حيات.پس چرا بهار، پدر نازنينمان را از ما گرفت؟!محبوبه شب*[گربه نوروزي همان كرم هاي بهاري هستند كه روي بدنشان موهاي رنگين و زيبا دارند.] Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها