بررسی سیر تغییر فرم در شعر فارسی – قسمت دوم شعر پس از انقلاب

ساخت وبلاگ

بررسی سیر تغییر فرم در شعر فارسی – قسمت دوم شعر پس از انقلاب بررسی سیر تغییر فرم در شعر فارسی – قسمت دوم شعر پس از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 شعر معاصر ایران، حال و هوای دیگری یافت؛ شعر این دوره که هنوز هم نمی توان به درستی درباره ویژگی ها و موفقیّت های آن سخن گفت، بسیار پر حجم است و تحوّل و نوآوری در آن فراوان.
بیشتر شاعران این دوره جوانانند و خوشبختانه در میان آنها،استعدادهای درخشان کم نیست.
در شعر انقلاب انواع قالب های شعری مانند غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی، چهارپاره، قطعه، قصیده، تک بیتی و قالب های نو به چشم می خورد. در همه قالب ها دخل و تصرف هایی صوررت گرفته که آن را از شکل های سنّتی و گذشته متمایز می نماید. از میان قالب های سنّتی غزل بیشترین کاربرد را در شعر انقلاب داشته و حجم غزل های سروده شده-جدا از موفّق یا ناموفّق بودن آنها - نسبت به قالب های دیگر بیشتر است. نوآوری شاعران این دوره در غزل سرایی، غزل این دوره را با ویژگی هایی همراه کرده است که قطعا باید از آن با عنوان «غزل نو» یاد کرد.
قابلیّت غزل برای بیان مفاهیم عرفانی و معنوی که از دیرباز مورد توجّه شاعران بوده است در این دوره با روحیّه حماسی شاعران انقلاب و شاعران دوره جنگ تحمیلی به هم آمیخت و "غزل عرفانی و حماسی" را مشحون از نوآوری های لفظی و ترکیب های خاصّ کرد.
از پیشگامان برجسته غزل نو قبل از پیروزی انقلاب سیمین بهبهانی است که کار خود را با دو مجموعه خطی ز سرعت و از آتش و دشت ارژن ادامه داد. محمدعلی بهمنی هم در سال 1369، نمونه هایی موفّق از غزل نو را با انتشار مجموعه گاهی دلم برای خودم تنگ می شود عرضه کرد. سایه، مشفق کاشانی، عزت الله فولادوند نیز با سرودنِ غزل های نو در زمره غزل پردازان این دوره شمرده می شوند. از قیصر امین پور، حسن حسینی، حسین اسرافیلی، سلمان هراتی، سهیل محمودی، زهره نارنجی، ایرج قنبری، فاطمه راکعی ، علیرضا قزوه، ساعد باقری، عبدالجبار کاکائی هم می توان به عنوان شاعران غزل پرداز نسل انقلاب یاد کرد.
نمونه هایی از غزل این دوره:
بیا به خانه آلاله ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم

به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم

شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم
اگر چه وانکند، دست کم دری بزنیم
«قیصر امین پور»
در این دوره نوعی غزل سرایی بیدل وار نیز رواج یافته است که یوسفعلی میرشکاک و احمد عزیزی از موفق ترین شاعران این نوعند.
عمر من چون آهوان در گله های رم گذشت
زندگانی مثل آوازی مرا در غم گذشت

تا کجا در بستر کابوس سر باید نهاد
زخم من! تیغ تو از پیشانی مرهم گذشت

کی شود در بزم شب، غافل ز عطر باده بود؟
چون توان بی وهم گل، از کوچه شبنم گذشت؟

یک گره از حلقه راز ملایک وانشد
عمر حافظ در پی رمزِ گل آدم گذشت

حاجت پنهان شدن در غارهای چله نیست
می توان پروانه شد وز گلشن عالم گذشت

کس مزار خامش داغ شقایق را نجست
زخم شیون پاک شد تا هفته ماتم گذشت

« احمد عزیزی»
از میان غزل پردازان دوره انقلاب، بعضی هم به ترکیب سازی های خاص چنان پرداخته اند که گاه اندیشه و معنی را فدای آن کرده اند. مشهورترین چهره این گروه از غزل سرایان نصرالله مردانی است که آثار خود را در مجموعه هایی به نام قیام نور و خون نامه خاک منتشر کرده است:
من واژگون، من واژگون، من واژگون رقصیده ام
من بی سرو و بی دست و پا در خواب خون رقصیده ام

میلاد بی آغاز من هرگز نمی داند کسی
من پیر تاریخم که بر بام قرون رقصیده ام

فردای ناپیدای من پیداست در سیمای من
این سان که با فردائیان در خون کنون رقصیده ام

میلاد دانایی منم، پرواز بینایی منم
من در عروجی جاودان از حدّ فزون رقصیده ام...

« نصرالله مردانی»
در این دوره همان گونه که اشاره شد قالب های متنوع شعری به کار گرفته شده است که از آن جمله "مثنوی" است. مثنوی این دوره نیز مانند غزل رنگ و بوی دیگری دارد. شاعران مثنوی سرای این دوره تلاش کرده اند تا در عرصه مثنوی ،نوآوری هایی داشته باشند. امّا همه آنها در این کار توفیق یکسان به دست نیاورده اند. نوآوری هایی بعضی از آنها مثل سلمان هراتی و محمدرضا عبدالملکیان در حدّ کلمات و تعبیرات است.
و بعضی مانند نوذر پرنگ در مثنویِ ساقی نامه می کوشد تا تصویرهای حسّی و لحظه ای بیافریند امّا بعضی از آنها مانند سایه، علی معلم، احمد عزیزی و... تلاش کرده اند تا قلمرو نوآوری و تحوّل در مثنوی را گسترده تر کنند. مثلاً در شعر "سایه" هم آوایی و هم سرایی حماسی فردوسی و شعر بزمی و داستانی نظامی همراه با پند و نصیحت و اخلاق سعدی مشهود است:
بهارا چه شیرین و شاد آمدی
که با مژده داران داد آمدی
بده داد ما را که خون خورده ایم
ستم های آن سرنگون برده ایم
بدر برده از دست بیدادگر
دلی در بدر ، غرق خون جگر
دلی ، مانده صد زخم خنجر در او
دلی ، کین خون برادر در او

گرفتند و بردند و آویختند
چه خون ها که هر صبحدم ریختن
(مثنوی خون بلبل)
از همین دست می توان به مثنوی عاشقان و مثنوی عارفان حسن حسینی اشاره کرد که در مجموعه هم صدا با حلق اسماعیل به چاپ رسیده است:
...
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزل خوان عشق

چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند

سر عارفان سرفشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان...

به کارگیری وزن های کهن و غیرمعمول با ساخت و ساز تازه، حال و هوای خاصی به مثنوی های علی معلم می دهد. از مهمترین ویژگی های مثنوی های معلم علاوه بر استفاده از اوزان طولانی، به کارگیری قافیه های مناسب با حداکثر اشتراک در حروف، گنجاندن چند قافیه در یک بیت و به کار گرفتن ردیف و توجّه به نقش آن است:
این فصل را با من بخوان باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

هفتاد باب از هفت مُصحف برنبشتم
این فصل را خواندم ورق را در نبشتم

از شش منادی راز هفت اختر شنیدم
این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این بانگ را پنج نوبت زن گرفتم
این عطر را از باد در برزن گرفتم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم
این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سِند خواندم
این درد را با جوکیان هند خواندم...
(قسمتی از مثنوی بلند «هجرت»، علی معلم)
حمید سبزواری، یوسفعلی میرشکاک، حسن حسینی و چند تن دیگر به پیروی از علی معلم مثنوی هایی سروده اند. که هیچ کدام از آنها بر مثنوی های معلم پیشی نگرفته است.
مثنوی های احمد عزیزی هم با اوزان بلند همراه با خیال بندی، زبان خاص، مضمون پردازی هایی به سبک هندی، جایگاه خاصّی را در شعر معاصر دارد. "طبیعت گرایی"، "بازگشت به کودکی" و "یادآوری انسان های اوّلیه" از موضوعاتی است که بیش از هر چیز در شعر عزیزی خودنمایی می کند.
باز می گشتیم شب در نور ماه
کشتزاری از تبسّم در نگاه

تپه ها سرسبز، دامان ها بلند
نهرها آبستن کوه سهند.
(وجین زار)
گاه بی توجّهی عزیزی در انتخاب الفاظ و ترکیبات مناسب، شعر او رابی معنی می کند و ساختار شعرش را آشفته می سازد:
رو به باغ عطر خود بلبل بزن
بر پر سنجاقکانت گل بزن (!)
و البتّه آنچه به دادِ شاعر می رسد و در وهله نخست نارسایی های زبانی او را می پوشاند آهنگ کلام اوست.
رباعی هم در سال های نخست انقلاب اسلامی دستخوش تحولّات زیبایی شد. کاری را که منصور اوجی در مجموعه رباعیّات خود با نام مرغ سحر شروع کرده بود، با ابتکار حسن حسینی و قیصر امین پور ادامه یافت. رباعی در دوره انقلاب آن چنان اوج گرفت که حتّی منصور اوجی هم با انتشار مجموعه دیگرش با عنوان حالی است مرا... نتوانست جایگاهی چون گذشته برای خود به دست آورَد و تنها «فضل تقدّم» را برای خود حفظ کرد.
پس از پیشگامانِ رباعی پرداز در دوره انقلاب شاعران جوان دیگری چون حسین اسرافیلی، سلمان هراتی، نصرالله مردانی، سهیل محمودی، علیرضا قزوه و دیگران به جمع اینان پیوستند و بازار رباعی را رونق بیشتری بخشیدند.
توجّه به موسیقی درونی ، ترکیب سازی، ثبت و ضبط تصاویر لحظه ای، نزدیکی به زبان مردم و توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی ازجمله ویژگی های رباعی در دوره اخیر است:
در واقعه ای چنان کجا بگریزم؟
زان مأمن بی امان کجا بگریزم؟

چونان که پرنده در شبِ غرّش ابر
در پهنه آسمان کجا بگریزم؟

دستی زکرم به شانه ما نزدی
بالی به هوای دانه ما نزدی

دیری است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق سری به خانه ما نزدی!
(در کوچه آفتاب،قیصر امین پور)
***
حالی است مرا که آب و تابش زیباست.
در محضر خلق، بازتابش زیباست.
در کشور عشق رنگِ آبادی نیست
کانجا همه چیز خود خرابش زیباست.
(منصور اوجی)
***
آن روز که آن قوم ستم پیشه و پست
می برد سر ترا به نی دست به دست

خون بود دو چشم زینب و حیرانم
نقش تو چگونه در دل خون بنشست
(تولّد در میدان، حسین اسرافیلی)
***
ما مرغ سحر خوانِ شگفت آواییم
خونین پر و بالیم و شفق سیماییم

در معبر تاریخ چو کوهی بشکوه
صدبار شکسته ایم و پابرجاییم.

همواره دلم لبالب از یاد تو باد
خورشید شبم نام سحرزاد تو باد

حاشا که به جز حرف تو حرفی بزنم
این حنجره ارزانی فریاد تو باد
(هم صدا با حلق اسماعیل، حسن حسینی)
***
آغوش سحر تشنه دیدار شماست
مهتاب خجل ز نور رخسار شماست

خورشید که در اوج فلک خانه اوست
همسایه دیوار به دیوار شماست.

(از نخلستان تا خیابان، علیرضا قزوه)
باید توجّه داشت که رونق رباعی در سال های بعد 1366 رو به کاستی نهاد و با تقلیدهای سست و خنکی که شاعرنماهای تُنُک مایه از رباعی سرایان موفّق داشتند، اگر چه بر تعداد و حجم رباعیات افزودند امّا به راستی منزلت و ارزش رباعی را از بین بردند؛ به گونه ای که در سال های اخیر کم تر می توان به نمونه هایی از رباعی با قدرت و قوّت رباعی های دلنشین دهه نخست انقلاب اسلامی دست یافت.
دوبیتی نیز سرنوشتی چون رباعی دارد.در دهه نخست انقلاب اسلامی رشدی چشمگیر کرد و به موازات رباعی سیر نزولی خود را طی نمود.
قیصر امین پور، سلمان هراتی، محمدرضا سهرابی، سهیل محمودی و علیرضا قزوه ازجمله شاعرانی بودند که طبع خود را در سرودن "دوبیتی" آزمودند و در آن به موفقیّت های نیز دست یازیدند. اگر چه قالب «دوبیتی» معمولاً برای سرودن مضامین عاطفی انتخاب می شود و قالب رباعی بیشتر مضامین حماسی را در خود می پرورد، امّا تفاوت اصولی این دو قالب کوتاه و نزدیک به هم را باید در موسیقی ذاتی و وزن آن دو دانست.
تبم ترسم که پیراهن بسوزد
ز هر دم آه من آهن بسوزد

مرا فردوس می شاید که ترسم
دل دوزخ به حال من بسوزد

(در کوچه آفتاب، قیصر امین پور)
***
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب

غم آمد، غصّه آمد، ماتم آمد
خدا را این میان کم دارم امشب

(آسمان سبز، سلمان هراتی)
***
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت

به هر موجی که می گفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت
(مروارید مهر، فریدون مشیری)
قالب کلاسیک و نسبتا جوان چهارپاره هم در دوره شعر انقلاب اسلامی مورد توجّه شاعران قرار گرفت و گونه های گوناگون یافت. از شاعرانی که در سرودن «چهارپاره» پیشگام بوده اند می توان از حسین اسرافیلی، ساعد باقری و یوسفعلی میرشکاک یاد کرد که بیشتر مضامین حماسی را در این قالب می سروده اند.
احمد عزیزی نیز با سبک و ویژه ای که از او در مثنوی یاد کردیم به سرودن «چهارپاره»هایی با حال و هوای خاصّ پرداخت و با کم توجهّی به ساخت درست زبان در بعضی از آنها چهارپاره هایی نامفهوم آفرید:
بیا تا بخواهیم از قاب ها
رهایی تصویرهای اسیر
چو تشکیل گردد سمینار ابر
شود بررسی مشکلات کویر!

و یا:
رسیدم در خانه وز فرط شوق
رها کردم آواز و آهنگ را
زدم قورت آب دهان را، سپس
فشاری زدم تکمه زنگ را!

قصیده هم که از آغاز همراه به شعر فارسی بوده است در دوران انقلاب اسلامی نیز قالبی مورد توجّه است و شاعران بزرگی از قدمای شعر معاصر و شاعران جوان در این قالب مضامین بلندی را سروده اند.
مهدی اخوان ثالث، مهرداد اوستا، علی موسوی گرمارودی، حمید سبزواری، عزت الله فولادوند، مشفق کاشانی از مشهورترین قصیده پردازان در دوره انقلاب اسلامی اند.
ویژگی شاخص قصیده در دوره مورد بحث ما، توجه به مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی و پرهیز از مدح و مدیحه پردازی هایی است که در تاریخ قصیده پردازی رواج داشته است.
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترا، ای گران مایه دیرینه ایران
ترا، ای گرامی گهر دوست دارم
ترا، ای کهن زاده بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشه ات رخشد و من
هم اندیشه ات هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سِیَر دوست دارم...
... شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را
چنان چون زآهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم...
)ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، مهدی اخوان ثالث(
***
فری ای جهان زیر شهپر گرفته
همای ز گردون فراتر گرفته
ز دامان آخر زمان بر دمیده
جهان را چو خورشیدِ انور گرفته
بتان را سریر خدایی ز سر بر
به منشور اللّهُ اکبر گرفته
خمینی! امام! ای که دادِ ولایت
به توفیق دادار داور گرفته
لوای ولایت به توقیع حیدر
به فرّ ولای ولایت گرفته
به دریای خون بادبان ها گشوده
به طوفان درون، هر دو لنگر گرفته
ز توحید، رایت به گردون کشیده
ز سر شرک را تاج و افسر گرفته
به حکمت خدایی، به گوهر الهی
درفش رسالت، به سر برگرفته...
)امام، حماسه ای دیگر، مهرداد اوستا(
***
فیروز باد کوه دماوند و کردرش
کاستاده چون امیری در پیش لشکرش
آن کوه های خرد و کلان پیش روی او
خود لشکر وی اند، ستاده برابرش
و آن جای جای چادرک مه به دره ها
گویی به پاست خرگه خیل مظفّرش
آن سیمگونه قله وی اندر آفتاب
از نقره طلاست یکی خود بر سرش
وان ابرک سفیدک برجسته بر ستیغ
گویی پری است بر زده بر فرق مغفرش...
خورشید شعر ماست، امیر سخن، امیر
و آن دیگران کواکب و اقمار انورش
من خود به شعر تازه، از اقمار اوستم
مسعود باد این ثمر ماه منظرش
و ندر میانه، مدّعی سست نظم را
تنها برازد آن که دُبّ اصغرش...
... من این چکامه زان به مدیحش سروده ام
کو می کند ثنای خدا و پیمبرش
تا می دهد به هدیه، بهاران به طزفِ جو
هم خرمن شقایق و هم دشت عبهرش
تا می توان به نظم دری، شعرتر سرود
کاندر جهان نیابی هم سنگ و همسرش
باد استوار قامت استاد ما، امیر
همچو چکامه های چو سدِّ سکندرش
پای سخن نهاد ز کوه استوارتر
زیبد اگر ستیغ برآید برابرش
با وی، به آن که در سخن آیم به قله باز
فیروز باد کوه دماوند و کردرش
(چمن لاله، علی موسوی گرمارودی({این قصیده در مدح استاد امیری فیروزکوهی سروده شده است}
قالب های نو
در دوره بعد از انقلاب، شعر نو در مقابل شعر کلاسیک کم رنگ شده و شاعران این دوره کم تر به شعر نو گرویده اند. علل بی رغبتی شاعران دوره انقلاب به قالب های نو، یکی روشن و واضح بودن قالب های کهن است؛ به این معنی که شاعر جوان دوره انقلاب به راحتی می تواند چهارچوب ها و قالب های شعر کهن را دریابد و برابر با آن شعر بسراید در حالی که دست یابی به تعاریف و حد و مرز قالب های نو، برایش کاری مشکل می نموده است.
دیگر از علّت ها شاید بی اعتنایی به شاعران نوپرداز قبل از انقلاب اسلامی بوده که به جهاتی ازجمله مسائل اعتقادی یا وابستگی های سیاسی به دوره ی پهلوی و یا وابستگی های حزبی و جناحی مورد توجّه و تأیید شاعران انقلابی نبوده اند. و از همین روی از قالب های شعری آنها هم بهره نگرفته اند. علّت دیگر ممکن است قابلیّت های قالب های کهن باشد که زمینه پرورش افکار دینی و عرفانی نسل انقلاب را داشته و این زمینه در شعر نو فراهم نبوده است.
به هر حال آنچه روشن است این است که از قالب های نو در دهه نخست بعد از انقلاب اسلامی کمتر استفاده شده ولی با تجربه هایی که شاعران جوان این دوره به دست آوردند و نیازی که به نزدیکی با قالب های نو احساس کردند، قالب های نو نیز در بین شاعران دوره انقلاب رواج یافت و بعضی از قالب های کهن، ازجمله رباعی، قصیده، مثنوی از رونق افتاد.
منوچهر آتشی، احمدرضا احمدی، قیصر امین پور، منصور اوجی، علی باباچاهی، نوذر پرنگ، ضیاءالدین ترابی، حسن حسینی، نصرت رحمانی، فرشته ساری، بهمن صالحی، طاهره صفارزاده، محمدرضا عبدالملکیان، علیرضا قزوه، ایرج قنبری، فریدون مشیری، علی موسوی گرمارودی، یوسفعلی میرشکاک و سلمان هراتی از مشهورترین شاعران نوپرداز دوره انقلاب اند که دفتر مستقلی از اشعار آنها در قالب های نو منتشر شده است. البّته بعضی از ایشان از شاعرانی هستند که در دوران قبل از انقلاب هم شعر سروده اند و آثاری را به جای گذاشته اند.
موضوعاتی که در شعرنو انقلاب اسلامی چشم گیر است، بیشتر موضوعات مربوط به خدا، دین، عرفان، شهید و شهادت، جنگ، مبارزه با استکبار و مستکبر، دفاع از مظلوم و توجّه به ارزش های انسانی و اسلامی و مسائل سیاسی و اجتماعی است.
زبان شاعران نوپرداز این دوره نسبت به شاعران موفق قبل از انقلاب ضعیف است. و توفیقی را که شاعران جوان و مسلمان دوره انقلاب در ساخت و پرداخت قالب های کهن به دست آورده اند در شعر نو نیافته اند با این حال واژگان و ترکیبات خوب و خوش تراش در شعر نو این دوره کم نیست و استعدادهای درخشانی که گه گاه اشعار پخته در قالب نو می پردازند آینده ای روشن را امید می دهد.
از میان شاعران دوره انقلاب که شعر نو و سنّتی را پابه پای هم پیش برده و در هر دو آثار خوب به جای گذاشته، قیصر امین پور و حسن حسینی از دیگران شاخص ترند.
... به طور اجمال می توان گفت : از جلوههای مهم شعربعد از انقلاب تغییری است که در ساحت فرم و قالب رخ میدهد. شاعران این دوره فهمیدند چیزی که اصلا اهمیت ندارد فرم و حتی وزن و موسیقی شعر است. قبل از انقلاب درگیریهای فرمالیستی میان شاعران فراوان بود و بحث اصلی نه برسر «چهگفتن»، که برسر «چگونهگفتن» بود؛ گویی که پاسخ چهگفتن از پیش مشخص بود و آن، پاسخِ همیشگی جریان روشنفکری، یعنی اعتراض است، پس شعر هم باید «شعر اعتراض» باشد. دعوای شاعران، دعوای چگونه اعتراض کردن است و مثلا شخصی مانند نیما به نمادها روی میآورد و پوشیده «شعار» میدهد و شاعر دیگری آشکار. در این دوره است که شعار به شعر نزدیک میشود، و شعر حقیقتی را عریان نمیکند. همانطور که گفته شد، میتوان شعر سیاسی را هم یکی از زیرمجموعههای شعر حکمی و عرفانی بهحساب آورد اما این بهمعنای سیاستزدهشدن شعر نیست. شاعر حق دارد که در مورد اخلاق جامعه یا سیاست سیاستمداران اظهار نظر کند، اما باید این بیان در قالب شعر صورت گیرد و نه در قالب شعار. شعر باید روح را نشانه بگیرد و نه صرفا ذهن و اندیشه را.
اما در شعر انقلاب مهم چهگفتن است و میتوان برای آن از تمام قالبها استفاده کرد. حتی اگر وزن شعر دست و پای شاعر را برای بیان حرف بزرگی که میخواهد بزند تنگ میکند، آن را کنار میگذارد و شعر سپید میگوید. تمام قالبهای کهن نیز زندهاند و هیچکدام به گذشته تعلق ندارند و میتوان از تمامی آنها استفاده کرد. اینگونه نیست که مثلا قصیده متعلق به قرن ششم و هفتم است و امروز نمیتوان از آن استفاده کرد، و ما امروز قصیدهسرایان بزرگی مانند مرتضی امیری اسفندقه را در کشورمان داریم، یا رباعیها و مثنویهای ماندگاری در این دوره سروده شده است.
اگر عقیده آن است که فرم، محتوا را با خود به میدان میآورد، در مقابل عقیدهی دیگر آن است که محتوا فرم را رقم میزند. فرم خودبهخود به وجود میآید و شاعر نباید در مورد آن فکر کند، وگرنه اسیر صورت میشود و از محتوا و معنا باز میماند. بحث فرم با بحث سبک ارتباط زیادی دارد و سبک نیز انحراف از نُرم است که البته جنبههای زیباییشناختی و رسایی کلام در آن رعایت شده است. اگر شاعر اهل تقلید نباشد و شعر با جوهرهی وجودیاش درآمیخته باشد، هر شاعری یک فرم و یک سبک است. بسیاری از شاعران بعد از انقلاب چنینند و خودشان یک سبک و فرم بهحساب میآیند.
برای شعر، «جاندار» بودن ارزش است، نه فخیم و فاخر بودن، و نه حتی زبان آن. زبان خودبهخود متحول میشود و شاعر با این تحول همراهی میکند، پس زبان شعر باید به زبان مردم نزدیک شود. همهی مردم تقریبا به یک شکل و شیوه سخن میگویند و فروغ و سهراب نیز زبانشان زبان مردم بود، اما محتوایی که این ساختار را رقم زده بود متفاوت و حرف آنها بسیار ساده بود:
« کسی میآید/ کسی که مثل هیچکس نیست/ و پلک چشمهایم هی میپرد/ و کفشهایم هی جفت میشوند/ و کور شوم اگر دروغ بگویم».
حتی ممکن است زبان شعر بسیار آرکائیک باشد، مانند زبان حیدر یغما، کارگر خشتمال و بیسواد نیشابوری: «من یکی کارگر بیل بهدستم،
بر من/ نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید».
در یک نگاه کلان حتی خود شعر نیز اهمیت ندارد، بلکه تأثیری که شعر بر مخاطب میگذارد و تغییری که در نگاه او به عالم ایجاد میکند مهم است، و اگر تأثیرگذار نباشد، زیباترین شعرهای عالم هم زنده نیستند و زایندگی ندارند.
بعد از انقلاب، و با حادث شدن جنگ «شعر دفاع مقدس» متولد شد. در این شعر مفاهیمی که با انقلاب رخ نشان داده بود ولی در شعر ما ریشه ندوانده بود، مانند شهادت و ایثار، بهوضوح جلوهگر شد و به رشد جریان شعر انقلاب کمک شایانی کرد، تا جایی که اکنون نمیتوان بین شعر انقلاب و شعر دفاع مقدس قائل به انفکاک بود. اما داستان به همینجا ختم نمیشود و شعر پایداری/ شعر مقاومت،/ شعر بیداری اسلامی/ و... حتی در این اواخر« شعر هیئت» را میتواند ذیل جریان شعر اصیل فارسی قرار داد.
تاریخ شعر، روح تاریخ را به تصویر میکشد، زیرا که شعر جان است و تاریخ جسم. جسم خاک میشود و روح باقی میماند و لذا شعر میماند و تاریخ میرود. شعر از جنس روح است و بههمین سبب واژهها در شعر از جنس سکوتند و به قول بیدل:
«از قماش خامشی بیدل دکانی چیدهام
هرچه غیر از خودفروشیها بود باب من است»

منابع :
://www.adabe.blogfa.com
://www.hawzah.net
مجله اندیشه انقلاب اسلامی، شماره 3 ,
شماره 56و57 مجله سوره اندیشه
شمس لنگرودی – تاریخ تحلیلی شعر نو

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 241 تاريخ : دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت: 19:46