تازه از همه بهتر،اینجا پر از گل های رز سفیده

ساخت وبلاگ

تازه از همه بهتر،اینجا پر از گل های رز سفیده مثل هر روز راس ساعت شش عصر،با یک کت مخمل سرمه ای و شلوار جین اومد،روی همون نیمکت همیشگی نشست،قاب عکس کوچیکش رو از توی جیب کتش بیرون آورد و گرفت توی دستش،بعد مثل روزای قبل زل زد به گل های رزی که روبه روش بود.
با خودم گفتم دیگه امروز میرم سر صحبت رو باهاش باز می کنم
رفتم نزدیک و بهش گفتم:میتونم روی این نیمکت بشینم؟
هیچ عکس العملی نشون نداد،دوباره با صدای بلندتر گفتم:آقا اجازه هست روی این نیمکت بشینم؟
آروم سرش رو چرخوند به طرفم و گفت:آره
نشستم و چند دقیقه ای زیر چشمی حواسم بهش بود
گفتم:شما هروز میاین اینجا؟
بعد یک مکث کوتاه با لحنی آروم گفت:آره
گفتم:چه جالب منم هر روز همین ساعت برای ورزش میام اینجا،راستی شما اهل ورزش هستید؟
هیچ حرفی نزد،فقط به گل های رز روبه روش خیره شد
نمیدونستم چی بهش بگم!
شروع کردم به صحبت کردن:اینجا یکی از قشنگ ترین پارک های این شهره،هم بزرگه هم قشنگ،منطقه اش هم خیلی خوش آب و هواست،تازه از همه بهتر اینجا پر از گل های رز سفیده...
این جمله رو که گفتم یک دفعه سرش رو برگردوند به طرفم و در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده بود چند ثانیه خیره شد توی چشمام.
نمیدونستم چی کار کنم،بهش گفتم:حرف بدی زدم؟
دوباره سرش رو برگردوند به طرف گل های روبه روش و با همون لحن آرومش گفت:نه
بعد زیر لب شروع کرد به زمزمه کردن این جمله:تازه از همه بهتر اینجا پر از گل های رز سفیده
انگار این جمله خیلی براش آشنا بود،از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم
زدم به سیم آخر و گفتم:ببخشیدا اگه فضولی نباشه میتونم یه سوال بپرسم،اگه دوست داشتید جواب بدید
هیچی نگفت،بازم سوالم رو تکرار کردم و در جواب بهم گفت:به عنوان آخرین سوال آره
گفتم:این قاب عکسه که هر روز همراهتونه چیه؟
بعد چند ثانیه سکوت زل زد توی چشمام و با بغض گفت:تازه از همه بهتر اینجا پر از گل های رز سفیده...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 325 تاريخ : چهارشنبه 9 تير 1395 ساعت: 8:33

خبرنامه