برای مردم سر پل ذهاب

ساخت وبلاگ

برو پاییز که بغضم جان گرفته
دلم ابری بسی باران گرفته
شنو پاییز دلگیرم زدستت
دلم از مهر از آبان گرفته
خبر از درد سر پل هیچ داری؟؟
زمین آنجا هزاران جان گرفته
شکایت از خدا می کرد مادر
که فرزندش چرا آسان گرفته
کناری دختری معصوم گفتش
که هم بابا و هم مامان گرفته
نگاهش غرق اندوهست بابا
به سینه پیکری بی جان گرفته
به چشمانش چو دارد اشک ، اما
صلابت را ز یک ایمان گرفته
خدایا بس بکن این لرزه ها را
به دستانی که این قرآن گرفته
شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 227 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 23:59

خبرنامه