بادا به سلامت به چنین مستی و بدرود

ساخت وبلاگ
ای بارقه ات لطف ترین لحظه ی موعود
در خانه ی لطفِ نظرت جان بیاسود
یک راه ولی در پی صد راه روانیم
آن را که به تو حضرت دل گفت همان بود
عمری طلب جرعه ای از جام تو کردم
تکرار طلب این همه بیهوده نمی بود
هر کس به طریقی به طوافی ببرد دل
آن کس به حریم تو در آید که بپالود
بی هیچ زبانی نشود لطف تو گفتن
این جرات من را نظر لطف تو افزود
درگاه تو بازار پر از راز و نیاز است
هرگز نشود راه دلی سوی تو مسدود
هرکس به امیدی به درت قفل دلی زد
هر دل به طریق و روشی راه تو پیمود
بیچاره ترین بود که از عشق نچشیدش
مجنون نشد و بر طلبِ عشق نیفزود
آن کس که لبش از لب جامِ تو بنوشد
بادا به سلامت به چنین مستی و بدرود
از روز ازل حک شده در لوح وجودم
سر را سپرم بر سر آن وعده ی معهود
شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 229 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 19:52

خبرنامه