چقدرپرنده
اززمستان دانه بخواهد
چقدررود
پی بسترگذشته آبادباشد
خشکیده
گلوی عطش اقالیم شاد
سلول بی دریافت گلدان
حجم پرپروازپرنده
برکت یومیه ی پاشویه بخت
گاه نمی شود
درِبسته
اصراربی جهت خاموش دارد
کس ازکس نمی پرسد
راه بیراه
سمت نشسته برخاک
آخرین ستاره ی آبادی صبح
گاه پنجه درپنجه
خواب ندانم بی خیال افکندن
نوعی سرپنجگی است
زورکه نیست....
ته مانده ی شعله
رمق بی مقاومت بوته
ناله ی افتان پروانه
زورکه نیست....
انتهای آوازآبشار
هرای شیرزخمی
امدادحین فوت اقبال
هرچه بتوان هیچ
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 178