لبخند می زنم ...

ساخت وبلاگ
باد می آید ، باران می آید ، پاییز می رود ...
به این همه آمدنها و رفتن ها لبخند میزنم ...
راه می افتم مردی ژولیده قوطی پر از دود اسپند را
دورم می چرخاند...
به بی حواسیم به آدمهای این روزها؛ لبخند میزنم ...
از خانه بیرون می آیم تمام چاله ها پر از آب است
ماشینی باسرعت تمام تنم را به لجن می کشد
او میرود بدون آنکه به پشت سرش را نگاه کند
لبخند میزنم و باز هم لبخند میزنم ...
در صف نانوایی ، مردی با عجله تنه ای به من میزند
در مقابل عذرخواهیش
به بحث گران شدن رزق مردم
به سوخته های نان در دستم ؛ لبخند میزنم ...
از راه پله های اداره بالا می روم چشم در چشم مدیر
داخل آسانسور به حرفها و شایعاتی که پشت سر او در آمده
به او هم لبخند میزنم ...
پشت میز کارم می نشینم آبدارچی با فنجانی در دست
گویی پدرش را من کشته ام با بی میلی
استکان را روی میزم میگذارد !!
لبخند میزنم ...

صفحه مانیتور بالا می آید سرتیتر خبرها را می خوانم ؛

-به نوشته های رنگ وارنگی در با تمام وعده و وعیدها
لبخند می زنم ...
ساعت عقربه رفتن را نشانم می دهد
در خیابان از عشوه گی یک زن با صورتی شبیه یک جن
با عطر مشمئزکننده ی جوان سیگاری
به گدای سمج دویدن به دنبالم ...
به سرتیتر روزنامه ی دکه :
پدری...
به کارگران چشم به راه کار دور میدان شهر
به اطلاعیه چسبیده بر دیوار بولد شده ؛
-به دختری جوان ...

به حقیقت محض روزگارم به تمام این زشتی ها ؛ لبخند میزنم ...
پشت فرمان می نشینم آهنگ معین ؛
طناز من ای ناز ...
این زندگی اینجور نمی مونه ...
به تنهایی یک مرد زیر صدای قیژ قیژ برف پاک کن
زیر بارانی تند لبخند میزنم ...
به خانه میرسم ...
به همسایه بدعنق و بی مبالاتم در راه پله ها
به صدای جیزجیز لولای در
به باد سرد از پنجره اتاق که صبح یادم رفت ببندم
لبخند میزنم ...
به بی اشتهایی این روزهایم
به این فکرهای بی انتهایم
به بی مهری کسی که جواب سلامم را نمی دهد دیگر
به پرت کردن کیف کار و لباس به گوشه ای ...
لبخند میزنم ...
لم می دهم روی مبل
آرام چشمم سنگین می شود
خواب می بینم بهار آمده است
به گرمی چند قطره اشک غلتیده روی گونه هایم
لبخند میزنم ...
به صدای ناهنجاربلند گوی دور گرد ؛
کمد کهنه ، تلویزیون کهنه ...
که خواب تورا از سرم می پراند
لبخند میزنم ...
روشن شدن ماس ماسک مجازی
نور آبی تلگرام ...
سلام های بی پاسخ ، شکلکهای غمگین...
به روزی که می بینم نوشته بر سردرش
_آخرین بازدید خیلی وقت پیش _
لبخند میزنم ...

پشت به دیوار آرام آرام شل شدن
ولو شدن روی زمین تکیه دادن سر روی بازویم
فکر شانه های تو ...
که روزی تکیه گاهش بود
به تمام این بودن ها و نبودنها
لبخند میزنم ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 225 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 22:15