«نهایت شب»

ساخت وبلاگ
در خانه شب حبس ابد شد
با آسمانی بی ستاره
مهتاب هم از آسمان رفت
در پشت ابری پاره پاره

شب آمد و خورشید را برد
در پشت کوهی پر صلابت
خورشید هم در کوه خوابید
از خستگی بر حسب عادت

دریا که دعوی داشت با باد
امواج را پیوسته می راند
امواج سرکش می دویدند
اندوه شب در باد می ماند

شد با سکوتی این چنینی
انگشت من بر روی بینی
یعنی گذر آهسته تر کن
همراه با آینده بینی

باید قلم برداشت امشب
تا آسمان را خط خطی کرد
تا چشم من بیند قلم را
این جا و آن جا سرکشی کرد
6/9/96
ویژه کودکان و نوجوانان

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:08