شب عاشق...

شب عاشق نیازش در سحر نیست
چنان از عشق هم پروانه پر نیست

دل از مجنون بسوزد کس نداند
مگو لیلا زدرد او خبر نیست

بدان دل را بدل راهی قرین است
میان این وآن یک مو گذر نیست

اگر اشکت شود جاری سحرگاه
نگاهش در وجودت بی اثر نیست

بشو عاشق سعادت را بیابی
سعادت غیر آن راهی دگر نیست

به بحر عشق خودرا غرق بنما
که بحر عشق هرگز بی گهر نیست

مشامت را زبوی عشق پر کن
زعطر عشق عطری خوبتر نیست

بکن پرواز فتح کن قلّه عشق
مگو در جسم من یک بال و پر نیست

درونت قدرتی باشد ندانی
در این عالم دگر فوق بشر نیست

نهال عشق در دل گر نشانی
بجز دیدار معشوقت ثمر نیست

توان آسوده راه عشق پیمود
که راهش امن هرگز یک خطر نیست

بشو گمنام تا نامت بماند
که عاشق هیچ فکرش نامور نیست
یکشنبه پنجم آذر نود شش.