برای تو _ هموطنم

ساخت وبلاگ
برای تو _ هموطنم و این اتفاق جاودانه خواهد شد!
یک روز پائیزی جایی از ایران لرزید و بقیه مردم ایران دلهایشان لرزید و اشک توی چشمهایشان لرزید و چانه هایشان از بغض لرزید...
تمام ایران به اندازه کرمانشاه کوچک شد و به اندازه صبر و استقامت کردها بزرگ.
تو همانی که ایستادی و دوباره شروع کردی! از عظمتت بود که زمین زیر پایت به خودش لرزید.
چه گلها که دست غریب خاک به پاییز نشاندشان و ایرانی را عزادار کرد...
من اما از بابت شما خیالم راحت است!
که کرد دوباره ریشه میدواند از روی همین تل های خاک و بتن که روزی نامشان "خانه"بود!
من این بار میگویم : باران نبار! نبار!
که خانه هموطنان من شده یک چادر ...دلها و چادرهای نازکشان تاب تازیانه هایت را ندارند.
شده ببینی پدری فرزند کوچک و بی جانش را بخود می فشارد در حالیکه چشمهای کوچک او پر از خاک شده است?
یا تنها بازمانده از یک خانواده را که نمیداند برای کدام دردش اشک بریزد؟یتیم شدنش؟نبودن مادرش؟یا داغ بردارش؟
زمین ! تو هم نلرز که تازه نشود داغ هموطنانم که تمام دلخوشی هایشان یکباره از دست رفت...
اینها که میبینید...پس لرزه نیست!
تکانهای شانه زمین است وقت هق هقش!
برای دفترهای پر از بابا آب داد که باید از این به بعد جای"بابا"در آن خالی بشود.
برای قهقهه هایی که اسیر خاک شد...برای تنها یادگاری از یک عزیز که زیر آوار دفن شد...برای چشمهایی که دنیای کسی بود و حالا بسته است...
برای کرمانشاه...برای مردمش...و برای دلهای شکسته شان.
اینجا سرزمین من است و تو هموطن من!
من به تو تسلیت نمیگویم !
بلکه تمام قد می ایستم و میگویم امیدوارم "دوباره"با همین هیکل خاکی،بایستی و ثابت کنی که ""کرد"" را نمیشود تمام کرد...
کرد می ایستد،مقاومت میکند و از نو می بالد!
برخیز کرمانشاه!
اشک هایت را پاک کن...
خاک هایت را بروب...
نفسی تازه کن و
دوباره بساز!
#کرمانشاه_تنها_نیست

پ.ن:دیر اما بالاخره...!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 197 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 10:46

خبرنامه