کشور خیال

ساخت وبلاگ

لباستو تن کن ، تنگ غروبه
چمدونو نیار سبک باشیم خوبه
شب که بشه ایستگاه راه آهن شلوغه
هر کی بخواد کمک کنه قطعا دروغه
دنبال من همش ، با فاصله بیا
تعقیبمون کرده ، یکی تازگیا
نذار بفهمن من و تو یاریم
اینجا یه جرمه ، که همو دوست داریم
پات برسه اونور ، آزاد آزادی
دلتنگی کدومه ، اونجا همش شادی
کاری ندارن به رنگ و نژادت
واسشون مهم نیست چه کسی میخوادت
اونجا سر هیچکی تو زندگیت نیست
کسی مثل گرگ بالا سر سادگیت نیست
اونجا خبری از ، ریا و دروغ نیست
دور چوبه دار ، اینقدر شلوغ نیست
اونجا همه با هم ، یه رو و یه رنگن
به جای نظامیا ، با کینه میجنگن
زندگیشون خوبه ، دنیاشون آباده
هر جور اعتراضی ، همیشه آزاده
سفراشون تفریحیه ، فکر فرار نیستن
مثل ماها آزرده خاطر و بی قرار نیستن
اونجا نگاهاشون ، کوتاه و سطحی نیست
آسمون میباره ، اینجوری قحطی نیست
سبک زندگیشون و ، خدا رو دوست دارن
این دنیا رو دارن ، آخرتم دارن
اونجا سر مردم کلاه نمیذارن
نه دزدی میکنن نه فکر فرارن
از بزرگ و کوچیک ، همشون رو راستن
چون از روز اول ، همینو میخواستن
اونجا خدا دارن ، هیچکی بی خدا نیست
اما کسی مثل ماها درگیر دعا نیست
آستیناشون بالاست ، به فکر کارن
هرگز نمیبینی ، دست رو دست بذارن
ما اونجا میتونیم ، خلوت کنیم با هم
از هر چی که خواستیم ، صحبت کنیم با هم
کنار رودخونش ، غروبا بشینیم
هزار تا عاشق اون حوالی ببینیم
همه بدون ترس سر روی دوش هم
هیچ کدوم نمیترسن از فردایی مبهم
چادرتو بردار ، از چمدون من
اونجا همه دارن ، یه بلیز یه دامن
اونجا مثل اینجا صد تا چشم هیز نیست
سالمن آدماش ، هیچکسی مریض نیست
از دید دین هم ببینی کارشون گناه نیست
انسانیت دارن و این اصلا اشتباه نیست
اونجا همه چی مرتبه شهراشون تمیزه
هر کی که بی کفایته اخراجش رو میزه
اونجا ربا و رشوه و پول بی صاحاب نیست
حقوقاشون منصفانس بی حساب کتاب نیست
اونجا اختلاسی نمیشه ، فقیری ندارن
کسی بخواد دزدی کنه ، مردم بذارن؟
زناش شاید بی حجابن ، مرداش بی رگ نیستن
هر کی حقشونو بخوره ، تو روش وامیستن
اونجا زلزله هم بیاد جونا در امونه
چون اونی که مهندسه کارشو میدونه
حقوق سوفوراشون ، بیشتر از مدیراس
واسه اینه خیابوناش جذابه و گیراس
یه میلیون کار هست ، همه سر کارن
حتی گاهی کارگر از خارج میارن
درسته بی دینن ، عقل ولی دارن
مثل ما خواب نیستن ، همگی بیدارن
اونجا همه کتاب دارن سلاح ندارن
دعوا بشه نمیتونن قمه درارن
اونجا سر چهار راشون کودکای کار نیست
به بچه هاش هیچکسی مشغول آزار نیست
اونجا بلوارا کوتاهه اینجا یه دیواره
از رو بلوار دور نمیزنن چون این کارا عاره
اینجا تو چاله زنده ایم فردامون یه چاهه
اونجا جلوی پای ما هزار تا راهه
اونجا اگه عاشق بشن پنهونی نمیشن
اونجا اگه حرف بزنن زندونی نمیشن
گریه نکن همه کسم دورت بگردم
گریۀ زن اسلحشه ، منم که مَردم
میخوای با تیر گریه هات داغونم کنی؟
قبل رفتن از این سفر پشیمونم کنی؟
به خدا که اینجا ، جایگاه ما نیست
این قسمت نقشه ، جزء این دنیا نیست
بجنب باید بریم ، قطار نزدیکه
فکر نکن سفره ، فکر کن یه پیکنیکه
اگه با من نیای ، دنیامون تاریکه
بودن یا نبودن ، یه مرز باریکه
خدا کنه کسی ، نیاد سر رامون
یه یا علی بگو ، خدا به همرامون
باید راه بیفتیم ، موندنمون مرگه
افتادن تو پاییز ، سرنوشت برگه
بیا تو آغوشم ، شاید که آروم شی
میترسم تنها برم و تو آرزوم شی
بیا که پای من ، به سمت تو میره
اگه تو نیای انگار به ستون زنجیره
قربون اون قدت ، فدای اون چشمات
اگه با من بیای ، رو چشممه جات
قیافمو ببین ، چقدر داغونه
فکر میکنی بدون تو این مرد میتونه؟
نه دیگه محاله ، باید با من باشی
باید با من بشینی ، باید با من پاشی
بدون تو هیچ جا واسه من قشنگ نیست
تو این دنیای تیره یه دونه رنگ نیست
قربونت برم من ، پاشو عزیزم
آینده رو بو میکشم ، از روی غریزم
من تو رو خوشبخت میکنم چونکه یه مَردم
بی تو بهشتم که برم ، به تو برمیگردم
عشقم تو دنیای منی ، منم که دنیاتم
جهنمم بخوای بری من تا تهش باتم

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 10:46