تو شهری جاودان و لاله گونی ، سر افراز همچون تیسفونی من
هزاران ساله آثار فراوان ، نموده چرخ گردون در تو پنهان
ز گوتی و ز کاسیها و لولا ، ز کردوخی و مانایی و اولای من
ز دوران کهن تا عصر حاضر ، هزاران ساله تاریخت بخاطر
ز ناهید و پرستشگاه آذر ، ز آثار کهن آن مهر پرور من
همه آثارشان کرمانشهان است ، که خود گویای تاریخ جهان است
گواهم ثبت در بیستون است ، که نام است داریوش در آن ستونی من
ز گهواره و گوران قلعه شاهین ، ز سر میل کرند و قصر شیرین
ز کوه بیستون و طاق بستان ، شده کرمان شهان چو بستان و باغی من
دلیران ت چو شیرانند به بیشه ، همه آرایی و کُردند ز ریشه
فدای ذره ذره خاک پایت ، که شده جایگاهت غرب وطنی من
لالا کن ای زنده بر تن من لالا کن ریشه ی زیبای وجودم
لالایی دگر سودی ندارد خفته مرگ بر سر و بالین زخمی من
زندگی دگر زنده بودن نیسته صحنه دیگر جای خندیدن نیست
بزن نقاب بر سر و صورت غمگین در غم و عزاداری من
فلک هم این روز گار سیاه پوش ، دریا همین آبی بودن نیست در جزر و مَدّش
حقیقت هم گمگشته راه ، در تلاطم روح خسته ی من
عذر خواستن سودی ندارد ، گریه هم آغوش گرمی ندارد
سرشت تو فقط رنج و عذاب نیست ، قصه در پی بی کسی من
بحث و جدال کردن به یک سطر ، شرح تن دادن به نت گونه تیره یک تار
باد صبا هم گیج گشته همه را همچین نوشته ، سرشت در نوای من
زاگرس هم در غم تو کمر شکسته ، تن این خاک سرزمین بر رشته سرشته
بال باز کن ای فروهر من ، گسستگی نداشته باش بر بال بسته ی من
در حیات و در معات این جهان ، عاقبت سریست در هستی نهان
هیچ کس نگشود اسرار نهان ، هر بشر سریست ز اسرار جهان ابراری من
عارف ا ، حیات زندگی تو نرسد به پایان ، جدایی نیفتد در خلوت سایه ساران
نه نلرزیده گسل بر حکمت و جهانت، بلکه لرزانده قلوب این خاک دشمن ترسوی من
مجید مولودی
1396/08/21
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 200