شبی که زمین لرزید

ساخت وبلاگ
شب است و در دلم هزاران امید و آرزویی که، همه آنها را در یک قدمی مرگ میبینم...
شبی را به یاد ندارم که به مرگ نیاندیشیده باشم
اما این شبها بیشتر از همیشه در خواب مرگ فرو میروم
بیشتر از همیشه از تاریکی میترسم ...
اینکه دیگر چشمم به دنیا باز نخواهد شد
اینکه دیگر برای همیشه با زمین خداحافظی خواهم کرد
این شب ها دردهایم را بیشتر حس میکنم،
صدای آرزوهایم، رویاهایم، بیشتر به گوشم میرسد ...
صدای قلبم را نیز همچنین ...
نمیدانم چه روزی، چه ساعتی و در چه حالی و با چه
 فکری و با چه آرزویی با زمین وداع خواهم کرد ..
نمیدانم تقدیر چگونه برایم به پایان خواهد رساند ...

Setin#
1396/8/22

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 22:17

خبرنامه