آوای باران

ساخت وبلاگ
آوای باران به آسمان می نگرم
از موهای طلائی خورشید خبری نیست
انگار آسمان دل به باریدن دارد ،
باد پاییزی می وزد
نگاهم را به دست باران می سپارم تا در گوشش نجوا کنم تا ببارد و دل خسته مرا بشوید...
به وقت قرار همیشگی زیر باران می روم و دل می دهم به آسمان و اشکهای که از چشم او می بارد ..
می دانی نرفتن زیر باران برای من سنت شکنی و گناهی بزرگ محسوب می شود ،،هر دو به هم عادت کرده ایم ..
می دانی هر کداممان به وقت قرار نباشیم دل به بهانه و بیقراری می دهیم..
وقتی او می بارد و من زیرا قطرات پرمهرش قرار می گیرم
به دنبال بهترین واژه ها می گردم ،،واژه های که پشت دروازه قلبم جا مانده و هیچوقت برای تو نگفته بودم و حالا می خواهم در گوش باران نجوایش کنم..
باران با شنیدنشان سبد سبد باران را به کوچه پس کوچه های دلم می پاشد تا غمهایم را بشوید ...
مثل غم رفتنِ تو...
می دانی هیچ آوایی در دوردستها نمی ماند مثل آوای باران...

مریم غریبی

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1396 ساعت: 12:59

خبرنامه