مصلوب

ساخت وبلاگ

شبیه نیستم حتی لحظه ای به رود،
جاری در خاک هیچ سرزمینی.
مسکوت، سالهاست بر خاک بازوانی مست،
خواب را می اندیشم،
و دست هایی که بر پنهان دست هایم
رویید...
شبیه نیستم لحظه ای حتی به رود،
رها، رها، رها..
مصلوب در گیجگاهِ ابدیِ چشم ها
در خود فرو رفته، بی هیچ
بازگشت...
تکه ای ابر اگر می شود قرض،
شانه به شانه ام بغض کند،
در هیاهوی آرام درد....
فاطمه کشوری ( خاکستری)

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1396 ساعت: 12:59

خبرنامه