کوتاههای من

ساخت وبلاگ
(1)
زنی با سر پنجه های هنرمندش
سینه می خراشید
تا در شیارهایش
غم بکارد
و درد درو کند...!

#سارا_طاهری

(2)
زنی چراغ به دست
با قایقی از جنس نور
بر رودخانه ای سپید
از سمت شب می آمد
هنوز سحر موهای بلند و
نقره فامش را نوازش نکرده،
بر لب سپیده بوسه می زد
و خسته تر از شب
باز می گشت...!

#سارا_طاهری

(3)
این روزها معشوقه ها
چیزی شبیه بمب عروسکی اند...!
تا در آغوشش نکشی
متوجه نمی شوی
از پا در آمده ای...!

#سارا_طاهری

(4)
مرا در واژه ی انتظار می کاری
شب های تنهایی ام اما هنوز
در تاریکی خاک می خوردند
من در سادگی کودکی ام جا مانده ام...!

#سارا_طاهری

(5)
می گویند هر که " نامش " زیباتر
سرنوشتش بر بام افق خوشبخت تر...

من اما افسانه ی درد دورانها شدم

" سارا "...!

#سارا_طاهری

(6)
باید " دختر "
" پاییز" باشی
تا عشق و بوی نم باران
در باورت
به هم گره بخورد...

#سارا_طاهری

(7)
من که آمده بودم
در پای تو سر ببازم
چرا ماتم کردی...!

#سارا_طاهری

(8)
آفتاب را شاهد گرفتیم و
در گلدان عاشقی
دانه ی ایمان کاشتیم
اما در باور پنجره ها
گم شدیم...!

#سارا_طاهری

(9)
" دلبرا "
گاه به اوجم می بری ،
گاه بر زمین گرم ام می زنی

#پ.ن

چونان آفتاب عصر زمستانی در افولم...

#سارا_طاهری

(10)
روزی خواهد رسید که
دخترکان تاره به بلوغ رسیده
اشعارم را زیر لب
زمزمه خواهند کرد.

روزی خواهد رسید که
در رادیو فردا
ترنم باران واژه هایم
فوج فوج مردم آن ور
و این ور آبها را
خیس خواهد کرد
بی آنکه چتری بر سر داشته باشند...

#سارا_طاهری

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : کوتاههای, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 9:49

خبرنامه