جغرافیای خواب

ساخت وبلاگ
نگاه های درشت بین...
موحش و عامیّانه اند !
با صدای آسمان چین می خورند و دستان خدا را...
آلوده می کنند

هیچ چیز مرگ حقیقت ندارد
فردا در جغرافیای کوچه ها
با کوله پشتی ام غریبانه نفس می کشم
و همراه با مویه گرانِ مردّد...
ـ از قبرها مهاجرت می کنم

از عطش سوزان و سیاهِ وحشیِ لبانم می‌گذرم
و در صبحی سیاه ...
چشم براهِ شکفتن های تازه می مانم
و از کودکی ام فراتر نمی روم

دیگر به بنارس باز نخواهم گشت
فراموش شده...
سخت و مقتدر
در محفلِ غیرت
ـ ساعت واژه ها را نیّت می کنم
امّا یکباره لب هایم بلا می شوند
زلزله می کنند
حرف های استریپ تیز ؟!
لخت و بی حیا
با پوستی برنزه
نگاهی عریان
فضا را به آتش می کشند
و تازیانه بر آتش و آب می زنند

اینک کنار راهی...
به هیچ سو ایستاده ام
و شب...
آب و نان من است
دور تا دور عالمِ هجومِ خود
آهسته و پاورچین...
در آینده بخواب می روم

✍ح_رزاس
▫ جغرافیای خواب _۹۶/۸/۸

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : جغرافیای, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 9:49

خبرنامه