این لحظه ها بی مایه ي عشقت فطیر است
وقتی نگاهم میکنی با بیقراری
در چشم هایت قدرت ابراز داری
دست مرا در دستهایت میفشاری
مستم ز عطرت ، عطر گلهای بهاری
بوسیدنت را نیست در من اختیاری
این شوقِ بی اندازه پایان ناپذیر است
وقتی تنت را میسپاری بر تن من
وقتی که آغوشت شود پیراهن من
تا بسترت را می نمایی موطن من
پیداست در انبار شرمت سوزن من
مرداد داغی میشود در بهمن من
آهوی مو در پنجه لرزان شیر است
باران به روی شیشه میخواند ترنم
دریایِ احساسم پر از شور و تلاطم
تا مینشانی روی لبهایت تبسم
در اشتیاق بوسه هایت میشوم گم
امشب بهشتت میشود سرشار گندم
ایمان به دستان دل عاشق اسیر است
مریم_جعفری
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 43