دوریت را غرق در موج گیسویت کنم
سر گذارم بیقرار برقبله گاه شانه ات
گر عبادت اقتدا بر عطر آغوشت کنم
رد اشکهایت هنوز بر سجاده ات
کاش میشد بغض را اشک بلورینت کنم
سبدی آورده ام خالی ز گلهای بهار
کاش میشد سبز با زیبایی رویت کنم
نیست جسمت اما روح جاری است
کاش می شدهستیم را هدیه ی روحت کنم
پ.ن
پاییز که می آید در بی راهه ای از نبودنت به حسرت می نشینم انتظار در رگ هایم یخ بست تو نیامدی ،روح و جسمم بی کرانه ی مهربانیت را نوشید چون پرتو ای در محرابی مقدس جلوه گر میمانی و تا ابد قبله ام هستی مقدس و آسمانی
دوستت دارم مادر.
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 161