تا کجا و تا کجا این نا کجا را رفته ایم
دست در دست خیال ُدر خیابان سکوت
هی سوا ره هی پیاده هی و هی
و هی کرده ایم
لابد از روز الست ما این همه بیچاره ها
گشته و گشته و هی چرخیده ایم
غرش ابر بهاری میشومُ باریدن ما کو کجاست
تا کجا روی خدایی گشته باز هم برگشته ایم
چرخ زیبایی ندارد ای فلک گردون تو
گردن ما را شکست و دست ُ پا را بسته ایم
جاده های رو به نهایت رفته ُبرگشته ا ما
این همه ره ما تا کجا بی ره
رفته ُ گشته ایم
حرف هجران با تو گویم در اوج گناه
نا امید ی از ره تو هیچ ندیده ونا دیده ایم
هی بسازی و کوک میکنی ما را بر زمین
باز در یک دم از کوک در رفته ُ بیساز ایم
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 108