درد روزگار ........

ساخت وبلاگ
درد روزگار ........

عشق من تو بازیچه کردی این دل بیچاره رو

به دست فراموشی دادی این همه اَحد و مستانه رو

یادته که بهت گفتم بری دیگه نبینم روی تو

خیال عاشقی بود دروغ تموم تار و پود تو

یادمه که یک روز تو می گفتی هنوز عاشقتم دیوونتم

حالا می گی ازت خسته شدم کم میارم ، درد مو با کی بگم

همون دست هایی که عمری به دست های تو عادت کرد

به نفرین تو رو دست خدا دادم ، خیال دل و راحت کرد

اگه دل خورم از تو می خوام بدونی غم منی درد منی

میمیرم حالا که میری تا که من تنها بشم درد مو با کی بگم

تو که عمری فقط گفتی جدایی چاره یک درده

رفتی گذشتی از دل تنها آره این اشک یک مَرده

به جون دو تا مون ازت دل خورم
میدونه خدا مون ازت دل خورم

با چشم هام گفتم که نباید بری واسه دل تنها ازت دل خورم

واسه دلی که شکستی واسه گریه هامون ازت دل خورم

تو خیال کردی خیلی آسونه تنها شدن ، ببین التماس و تو چشم های من

به خیالت که ازت دل می بَرم

واسه اینه که ازت دل خورم

به خیالت که تنها شدم اسیر غم و غصه شدم

به خیالت درد زندونی کرده منو ، مجاب حرف های زیبای تو شدم

بی خیال از دل بُردنت ، از روز های سخت نبودنت

گذشتم دلم گفت غم و غصه اُومد بخند ، گرچه ندارد به قایت هنرت

به خیال تو توی غصه های دل واپسی

من موندم و درد و غم و عطر گل اطلسی

تو که گفتی فقط عمری جدایی چاره یک درده

رفتی و گذشتی از دل تنها اره این اشک یک مَرده

عشق من چقدر ساده گرفتی اشک و آهم رو همه احساسم رو

این همه عشق و محبت این همه تب و تابم رو

عشق من احد شکستی تو به این آسونی

من به پایت موندم و به خیال من تو هم می مونی

تو از این عشق گذر کردی و رفتی

از این عشق گذشتی من رو ساده گرفتی

به هر کس که رسیدی بدی من رو گفتی

چه باز ساده که رفتی از این عشق گذشتی

فکر کن تو که با دلم چه ها کردی

به من دادی چه دردی در رو به رویم بستی

به خیالت من و بازیچه کردی به خیالت که تو دردی

رفتی و گذشتی به خیالت که از من تو بریدی که بریدی

در پی نالیدن به خوش بختی رسیدی که رسیدی

چطور تونستی که ببری پریدی که پریدی

به خیالت که بازی عشق چه ساده است مرد هم زیاد است

احساسات یک مرد همه پوچ است مث باد است

به خیال تو مهم نیست سفر کن از این عشق گذر کن

جامه تازه بپوش و بپوشون و جامه کهنه بدر کن

به خیالت که جزا نیست خدا نیست

دلت از نفرت غم غرق در جرم سیاهیست

به خیالت که دلم و شکستی ندونستی که این دل بازیچه ی دست نیست

دلی را که شکستی صاحبش عرش الهیست

مجید مولودی

1379

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 12:47