بعدها...
وقتی پیچک ها...
اُریبِ لبان تو را مخفی می کنند
میان چشمانِ بازِ شبنم
مرز آفتاب...
گریزشان را به خاطرم می آورد
و من با دهان تو
تابستانِ بکرِ بوسه هایت را تکرار میکنم !
امّا هنوز
...سخت است
دلم می خواهد خودم را بخیزانم توی رویا
برانمت...
ـ به راه تازه ای ؟!
...................
✍ح_رزاس
▫مرز_آفتاب ـ۹۶/۸/۱
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 123