امید...

ساخت وبلاگ
نشانم باش تو ای معشوقه ی دیرین خاموشی
گواه شب به شب های شبی از خود فراموشی
منم آن چشمه ی جاری ز برگ خشک هر بودن
تو آن چشمه که در دلها بهاران را می جوشی ،

میان ما که هر روزیم هزار فردا به لکنت خورد
و هر فردا به پای ما هزاران بار به یغما برد
شبان تیره و تاری که دل در هر نگاه بارید
و آرامش نگاهی که زمان را بر قضا بسپرد،

نکوهش سهم ما ، اما ستاره باز می تابید
میان شب که در آن عشق نوای غم می بارید
نوای غم سرایی بود و دل در آن سکوت، اما
میان هر چه سختی بود نگاهی گاه تو را می دید...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت: 12:10

خبرنامه