شعر نو

متن مرتبط با «پریشان» در سایت شعر نو نوشته شده است

غزل های پریشانی

  •              نشسته درنگاهم ابرهای تار وبارانی که شددریای دل درگیرطوفانهای طولانی خلیج فارس جاری می شود ازچشم غمگینم یقین دارم توهم چون من پریشانی وطوفانی به فکرما نمی باشدکسی دراینشاعر:اصغر اروجی, ...ادامه مطلب

  • مشتاق و پریشان

  • اگر تقدیرنامه مرا بنویسد اینچنین که سرنوشتم تو باشی فقط خدا می داند که از شوق تا آسمان هفتم پرواز خواهم کرد تو را در آغوش می کشم و به قول سعدی می‌گویم آمدی واه که چه مشتاق و پریشان بودم توشاعر:میلاد غریبی زاده, ...ادامه مطلب

  • پریشانی

  • برای مثل من تنها غزل یعنی پریشانی و یا یعنی حضور غم در این یلدای بارانی تو گفتی یک شبی باران درآخربند می آید در آن ساعت تو پاورچین یقین آیی به مهمانی ولی دیدی که بند آمدشاعر:رامین جنتی, ...ادامه مطلب

  • ماه پریشان

  • درسرم آشفته بازاری ست فکر چون سوهان روحم گشته ودرقلب طوفانی ست درسرم سودای فردایی پراز درداست  وشقایق همچنان تنهاست گرچه عطرش درهوا جاری ست لیک درآغوش هستی  ناامید از عشق بازی هایشاعر:طاها جم, ...ادامه مطلب

  • پریشان حال

  • این هیاهویی که رخسار تو برپا می کند روزگارم را چه بی اندازه زیبا می کند چشم زیبایت به من حس عجیبی می دهد گاه بی اندازه دل را مست و شیدا می کند در وجودم اشتیاق عشق جاری می شود تا دلم چشم سیاهتشاعر:مهدی ملکی, ...ادامه مطلب

  • پریشان

  • حال من باز پریشان کردند سرسجاد چرا ؟ خواب سراغم آمد می شتابم یک شب که بیایم پیشت پیشه ام دل دادن هیچ می دانی چرا؟ می شتابم ای دوست که لبی برگیرم ازخنده فرو افتادم به سحر آویزم جامه ی شسته بهشاعر:حسن کثیر, ...ادامه مطلب

  • من از پریشانی ها سخن نمی گویم

  • من از پریشانی ها سخن نمیگویم بزرگ &#, ...ادامه مطلب

  • پریشان حال

  • موپریشان کرده ام تادلبرم مجنون کنم باپریشان حالی ام درخاطرش افسون کنم آه وافسوس باخیالش گونه ام ترمی شود بیت اخرقافیه گم میشاعر:زهراحردانیی, ...ادامه مطلب

  • شهر قصه/پریشان/من،فال را بد ديده ام

  • شهر قصهمشق شبت تموم شدقصه ي ما حروم شدگفتی به من نباشیقصه ی دل کدوم شد؟صاحب این نقاشيگفته برو چه شوم شد؟زندگی از سراسرقصه ی ما به دوم شدبرو به شهر قصهآقا موشه جلوم شدسینه سپر نکرد وقصه خودش هجوم شدفایده ی دو تا عشقزندگی از دو بوم شدقصه ی من همینهآشتی کنون تموم شدبگو برن به شهریکه قصه بی تو زوم شدسیده مریم جعفری..............................................پریشانساز را با بی نصیبان می زنم؟شرحه را از دل پریشان می زنم؟هفت، هفته ،ار تلالو داشتمقسمت من! با که فرمان میزنم؟آشنا گوید به ترک قصه ایلعبت عشقی که با نان می زنمحسّ من بی برگی پاییز شدسیده مریم جعفری.........................................من،فال را بد ديده اماز عشق مهماني شدهاز ديده بر جاني شدهشاید تو رفتی از دلمدل بر پریشانی شدهمن فال را بد دیده اماز قصه،مه،مانی شدهاز دل پری،شاني شدهشاید تو ماندی از دلمآیا پری جانی شده؟سیده مریم جعفری , ...ادامه مطلب

  • مرغک پریشان

  • مر غک پریشان من مرغکی پریشان ، یارا نما عطا رادر وادی محبت ، کن دور هر جفا راای دلبر ستمگر ،قلبت چو سنگ خارااین قلب پر زخون بین،افتاده او شمارادیشب به خواب رفتم، شاید به خوابم آییدر خواب هم ندیدم ،آن روی مه لقا رادیوانه ای خموشم ، در عین دردمندیای, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها