شعر نو

متن مرتبط با «پرورش» در سایت شعر نو نوشته شده است

نحوه ثبت شرکت پرورش دام و طیور

  • امروزه بنا به دلایل متعدد، تمایل اشخاص حقیقی به انجام فعالیت های اقتصادی، در پناه شخصیت فرضی شرکت های تجاری افزایش یافته و بلکه در مورد فعالیت های بزرگ به یک ضرورت تبدیل شده است. یکی از شرکت های پرمخاطب جهت ثبت و راه اندازی، شرکت های پرورش دام و طیور می باشد. این شرکت ها در زمینه های  فعالیت های دامی از جمله گاو شیری و گوشتی ، نگهداری و خرید و فروش و پرواربندی دام سبک و سنگین اعم از گاومیش و پرورش,پرورش ...ادامه مطلب

  • پرورشگاه

  • در من یک اضطراب هست...آدمایی که دوسشون دارند منو بذارند برند ؛بمونم یه جای تنهابا ادمای نا اشنا...و همه چیز پیش اونا خوب باشه بدون من به زندگی روزمره شون ادامه بدن. بدون اینکه متوجه باشند یا واسشون مهم باشه جای جدید یا بدون اونا چقدر به من سخت می گذره...عروسکامو گذاشتن تو کارتون. تو انباری...من عاشق اون عروسک آبیه هستم .صدبار قایمش کردند و پیداش کردم. کاش بار اخری نمی فهمیدن من پیداش کردم...چون انداختنش یه جای دور که دیگه صداش به من نرسه ...اون دختره ی لوسِ اِفاده ای زور گو، می خواد من از دار و دستش باشم و تحت فرمانش... ! من به حرف اون گوش نکردم.جلوی همه اب کرد توی دهنش و ریخت توی صورت من...منم خوابوندم زیر گوشش!!فرار کردم ...دوید دنبالم عمرا به من برسه. اینجا همه دارو دستششن با من چپ افتادن ولی مهم نیست...من به این فکر می کنم شمایی که دوستون دارم و با من اشنایین الان دارین چیکار می کنین.اینجا فقط الاکلنگ دو نفرس که من از بازیشو دوس ندارم...اصلا چرا منو اوردین اینجا؟اینجا با پروشگاه که جودی آبوت میرفت چه فرقی داره؟فقط اسمش قشنگ تره...من از رفتار این زنای بداخلاقی که اسم خودشونو گذاشتن خاله و دوست دارن مام بشون بگیم خاله فلانی ...خاله بهمانی...حالم بهم می خوره! لباسای تیره با اون مقنعه های مشکیه بلند که تا نافشون رسیده ...اینقدر بداخلاقند که وقتی تو حیاط پات به چیزی گیر کرد خوردی زمین به جای اینکه نگران زخمی شدن و پاره شدن لباسات باشی باید نگران اخم و قیافه ی عبوس و سرزنش گر اونا باشی....من دوست داشتم بازم توی حیاط سرسبزمون که پر از پروانه و قاصدک ِ...بدو ام و به دیوارای خونه(از بیرون) موقع بهار نگاه کنم که اون کرمای ابریشم ازش بالا می رفتند .یه بار از پدربزگم پرسیدم اینا چی اند؟ گفت :" کرم تاتَلی"و من حتی الانم اگه ازشون ببینم کرم تاتَلی صداشون می کنم...به یاد پدر بزرگ خوبم و اولین کسی که اسمشونو بهم گفت...یا اسم روشون گذاشت واسه ی من.دوست داشتم دنبال گربه ها کنم و دمشونو بکشم یا گوشای خرگوشای همسایه رو بگیرم و روی هوا چرخشون بدم...پای ملخارو بگیرم و بدو ام دنبال خواهرم تا بش بندازم.از درخت انار بلند وسط حیاطمون که حتی از سقف هم بلندتر شده بود؛مث یه نردبون به اسمون بود و چسبیده بود به خونمون برم بالا و بشینم روی شیروونیِ خونه و پایین رو نگاه کنم.دوست داشتم برم یه ع, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها