من پرنده ای مهاجر بودم افسوس، دنیا دستم را در دست زمین گذاشت و از پس موسم های برف و بوران کنج اتاقی پر از کتاب و اندیشه های سیاه و سفید در آخرین نقطه مرزی از جغرافیای آه و حسرت به جستجویشاعر:عبدالله خسروی, ...ادامه مطلب
آرزوهایت را سکوت کن // نیازت را فریاد بزن // گوشهای شنوا دستهای کوتاه دارند // چشمهای پنجره شور است // لبخندت بر آیینه زیبا است // پرواز شهوت صیاد است // قفس پناهگاه آواز توست // حال دگر فصل فراموشی استشاعر:علی اصغر محمدی له بیدی, ...ادامه مطلب
تو را سپرده اند به دردهای بی امان به هزاران آه غلیظ سرگرمت کرده اند به غنچه های پلاستیکی که هیچ آفتابی هیچ آبی با گذشت صدها سال هم به شکوفایی نمیرساندشان عادتت دادند نوش جان کنی دروغ هایشاعر:ندا حسين نژاد, ...ادامه مطلب
پرنده مهاجر بودم بیزار از یکجانشینی آمده بودم که بروم چه شد؟ اما تا ابد بر بام دلت آشیانهشاعر:حیدر ولی زاده, ...ادامه مطلب
پرنده بودن روزی پرنده وار شدن و از , ...ادامه مطلب
مرغ اندوه است بوتیمار مانده در اف, ...ادامه مطلب
توی یک جنگل تن خیس کبود یه پرنده آش, ...ادامه مطلب
زیر بارون راه نرفتی تابفهمی من چی , ...ادامه مطلب
قفس بی پرنده را دوست دارم و صدای کبوتر را بیرون پنجره و رها شدن را در میان فصل محبوبم هر چند دلگیر ، هر چند رخوت آور نور سردی به پیشانی ام می خورد و من را از حال می روبد و به عقب می برد دخترکیشاعر:سولماز اعتماد, ...ادامه مطلب
سلام رسیده به بستر حسرت سلام رسیده به آرام هق هق .... ای باز آمده از ارادت دل هامان به عشق که البته به تعظیم بوسه بر لبهات آمدی و به دوره کردن اندوه شش ساله به چشمان این خاموش خسته ، چراغ گریهشاعر:سعید تفضلی زاده, ...ادامه مطلب
مرداد، ماه درگذشت شاعر فقید، بانو "معصومه کاظمیان" شاعر عشق،زندگی، مرگ و فشنگ های زنگ زده...ایشان را در روزهای حضورشان در سایت شعر نو فراموش نمی کنم. شاعری که باعث جرقه یکی از دفاتر شعرم شد.با خوان, ...ادامه مطلب