شعر نو

متن مرتبط با «شماره شيواخزايي» در سایت شعر نو نوشته شده است

غزل شماره 14

  • باغ من بهارمن توهستی سبزماندگارمن توهستی جلوه ی هزارویک ستاره شوق انتظارمن توهستی تا رسم به مرزدل سپردن روح بی قرارمن توهستی بهترین کسی که می شناسم یارخوش تبارمن توهستی شاعر:محمدیزدانی, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 15

  • یاران بیاموزید , بر من , سوختن را از عشق , در دل , شعله ها افروختن را یاران بیاموزید , بر من , بی قراری شب زنده داری , دیده بر در دوختن را یاران بیاموزید , بر من , غمگساری در عشق و هجران , دردشاعر:محمدیزدانی, ...ادامه مطلب

  • نامه ای به شماره ی 1328

  • دیروز ،‌ امروز ،‌ فردا و همیشه من ب, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 486 دیوان حافظ : بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی

  • بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلویمی‌خواند دوش درس مقامات معنوی یعنی بیا که آتش موسی نمود گلتا از درخت نکته توحید بشنوی مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گویتا خواجه می خورد به غزل‌های پهلوی جمشید جز حکایت جام از جهان نبردزنهار دل مبند بر اسباب دنیوی این قصه عجب شنو از بخت واژگونما را بکشت یار به انفاس عیسوی خوش وقت بوریا و , ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 487 دیوان حافظ : ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

  • ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شویتا راهرو نباشی کی راهبر شوی در مکتب حقایق پیش ادیب عشقهان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو مردان ره بشویتا کیمیای عشق بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کردآن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتدبالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی یک دم غری, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 488 دیوان حافظ : سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی

  • سحرم هاتف میخانه به دولتخواهیگفت بازآی که دیرینه این درگاهی همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهانپرتو جام جهان بین دهدت آگاهی بر در میکده رندان قلندر باشندکه ستانند و دهند افسر شاهنشاهی خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پایدست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی سر ما و در میخانه که طرف بامشبه فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی قطع این م, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 489 دیوان حافظ : ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

  • ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهیدر فکرت تو پنهان صد حکمت الهی کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشادهصد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظمملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی در حکمت سلیمان هر کس که شک نمایدبر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهیمرغان قاف دانند آیین پادش, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 490 دیوان حافظ : در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

  • در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آیینه شاهیست غباری دارداز خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنجنروند اهل نظر از پی نابینایی شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پروایی , ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 491 دیوان حافظ : به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی

  • به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیماییخیال سبزخطی نقش بسته‌ام جایی امید هست که منشور عشقبازی مناز آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوختدر آرزوی سر و چشم مجلس آرایی مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زدبیا ببین که که را می‌کند تماشایی به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه می‌رویم به داغ بلندبالایی زمام دل ب, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 492 دیوان حافظ : سلامی چو بوی خوش آشنایی

  • سلامی چو بوی خوش آشناییبدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایانبدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جایدلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جافروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن استز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی دل خسته من گرش همتی هستنخواهد ز سنگین دلان مومیایی می صوف, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 493 دیوان حافظ : ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

  • ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌مانددریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردمگفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصنداین است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردکز دست بخواهد شد پایا, ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 494 دیوان حافظ : ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

  • ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآییهر جا که روی زود پشیمان به درآیی هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوشآدم صفت از روضه رضوان به درآیی شاید که به آبی فلکت دست نگیردگر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبحباشد که چو خورشید درخشان به درآیی چندان چو صبا بر تو گمارم دم همتکز غنچه چو گل خرم و خندان , ...ادامه مطلب

  • غزل شماره 495 دیوان حافظ : می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی

  • می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جوییاین گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی رالب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کنتا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی تا غنچه خندانت دولت به که خواهد دادای شاخ گل رعنا از بهر که می‌رویی امروز که بازارت پرجوش خریدار استدریاب و , ...ادامه مطلب

  • یادداشت شماره ی 1 - در تلاطم فلسفه سازی

  • ارسال نظر '); } var patte_mail = /[a-zA-Z0-9._-]+@[a-zA-Z0-9.-]+.[a-zA-Z]{2,4}/; if (patte_mail.test($('#'+CF+' #note').val())) { $('msgd233838').html(' متن نظر شما حاوی آدرس ایمیل می باشد امکان ارسال این نظر وجود ندارد لطفا نسبت به حذف ایمیل اقدام نمائید لازم به ذکر است ارسال شماره تلفن همراه در بخش نظرها خلاف قوانین سایت است'); } if($('#'+CF+' #not, ...ادامه مطلب

  • " نامه ی شماره ی هفده ... رویاندن گل از قنداق ِ تفنگ به آرامشی شگرف "

  • من به شکل روشنی امیدوارم . این را خوب می دانم که آینده انسان هایی را می خواهد که روشنی را با خود بیاورند و تکثیرش کنند . من برای آیندگان تاریکی ام را می نویسم ... شاید نوری در دلشان بتابد . شاید کنسرتی بروند و برقصند . من آن روز پیرمردی سالخورده خواهم بود که به خاطر کنسرت رفتن در خانه اش نق خواهد شن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها