در میان آسمان خراشِ شهرِ من گلستان شقایق بود و با گل هایِ زرد و قرمز و آبی کنارش میز و قایق بود مزارش آدمایِ عاشق و دل تنگ جوارش دیدنی هایِ حقایق بود و من مهمانِ ناخوانده زغم باری چو دلشاعر:جاسم ثعلبي (حسّانی), ...ادامه مطلب
غزل و آسمانخراش . . . افسون سیاه نگاه سرزنشگرت و بی تابی لرزان لب های هراسانم شوق رفتن زیر تگرگ ریشخند ها و ایستادگی غزل شکوهمند دفترم در برابر اسکلت آهنی برج هایت آه! در این آهن و دود در اینشاعر:مصطفی ملکی الموتی, ...ادامه مطلب