شعر نو

ساخت وبلاگ

ارزویم برای شما در سال ۹۵ به نام یکتای بی همتا

سلام بزرگواران...امیدوارم هرجای دنیا که هستید خوب و خوش و از همه

مهمتر سلامت باشید.

ابتدا ارزو میکنم در سال ۹۵ هیچکس سلامتی اش در خطر نیفته.....

امیدوارم هیچکس در سال ۹۵ شکست عشقی را تجربه نکنه.....

امیدوارم در سال ۹۵ هیچکس دستش رو جلوی هیچکس جز خدای مهربان

دراز نکنه....

و اخرین ارزویم برای شما عزیزان و بزرگواران داشتن زندگی بی غم و عزتمند

است.

موفق باشید و در پناه حق

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 304 تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ساعت: 13:07

این روزها این روزها دریا خروشان نیست و تنها گاهی اوقات موج کوچکی با ترس و لرز گونه های ساحل را می شوید و بلافاصله پشیمان می شود و آنقدر عجله می کند که خاطراتش جا می مانند و تا موج بعدی خاطره ها کمین می کنند که گریبان کسِ دیگری شوند؛شاید غریبه ای ؛ویا شاید آشنایی که ناشیانه قدم بر می دارد و یا شاید غریبه ی آشنایی که او هم صدف هایش را جا می گذارد و با یک فراموشی احمقانه و یک سری خاطره های بی سر و ته باز می گردد...
این روزها همه با من همراه شده اند ؛خورشید دیرتر طلوع می کند مبادا که رویاهایم نیمه تمام بمانند و شب دیرتر فرا می رسد مبادا که ذزوغ گفته باشم و کابوس ها جا خوش کرده باشند و ستاره ها از چشمانم پنهان می شوند؛هوس قایم باشک بازی کرده اند می دانند که من هیچ گاه پیدایشان نمی کنم راستش از همان بچگی بازی را دوست نداشتم آنقدر خودم را گم می کردم که افتخار هیچ سک سکی نصیبم نمی شد...
این روزها حال من دچار اختلالات فصلی شده است؛من هنوز به سردی زمستان عادت نکرده باید از تازگی بگویم ؛من هنوز در انتهای خیابان ،چشم دوخته به تک درختِ پاییز زده باید گل ها راببویم و از لطافت بهار،از سرسبزی جایی که نمی شناسم و یا رودخانه ای که تا بی انتها پیش می رود و یا دورویی آسمان که در یک ظهر آفتابی بی وقفه می بارد...من باید از خیلی چیزها بگویم...
باید بگویم خداحافظ ای سالِ قدیمی تمام نشده!
و سلام به تمام کسانی که هر سال به خیال خودشان بروز شده اند و بازهم می خواهند مرا احمق جلوه دهند...
آخر کدام احمقی می تواند به کسانی اعتماد کند که ختی از خودشان هم بیزارند؟!!
شاید من!
سال جدید!من کفنِ زمستانم را در نیاورده به استقبالت می آیم...
می خواهم یک بار برای همیشه همه ببینند که من نه احمق هستم و نه ساده!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 260 تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ساعت: 13:07

" نامه ی شماره ی نه ... در زادروز ِ بهار تا زادروز انسان " رازی است بین تو ، من و کائنات ... رازی شگرف و با نمک !
گاهی آنقدر که باید نمی توانم خویشتن دار باشم و راز مگو را بر ملا نسازم . می دانی این رسم آدمهاست ... رسم اهلی ترین وحشی کائنات .
سلام ...
حالم خوب است ... از انتهای اسفند برایت می نویسم . از روزی که می توانم تو را با صدای بلند عربده بکشم از انتهای سالی که نکوست ... و نکو بودنش از بهار حضور روشن توست بی گمان !
گاهی می توانم بروم و دور از تمام شعرهایم با صدای بلند بخندم و از یاد ببرم که آیلان در سواحل کدام خلیج چشمانش را بسته و غرق در آرامشی متین دنیایی را تکان داده بود . یا اصلا از یاد ببرم که کدام موشک لعنتی ، کدام شبآرامی کدام کوبانی را بر هم زده است ... می دانی ... گاهی می توانم به دور از تمام اعتراض هایم به هستی ، با صدای بلند قهقهه ی مستانه ای سر دهم و صورتی ِ پیزوری ِ خطاب شوم ... اصلا بروم به درک ...
دلم فرانسه ی جنگ جهانی دوم را می خواهد ، فرانسه ی آرامی که رومن رولان در خواب دیده بود . تسلیم شوم تا انسان های بی گناه دیگری را به کشتن ندهم . خب ... این " چه غریب کهکشانی ... که ما در آن فقط چرخ می خوریم ! " را باید روی سن ببرم . فرشاد می داند و تو ... چرخیدن ها را می خواهم با جیغ های موسیقی راک تلفیق کنم و بگذارم زنی قهرمان قصه ام باشد که می تواند دنیای مرد ِ قصه ام را از نو بسازد و ببازد تا " ما " ببریم .
منتظر پستچی ام هنوز ...
باری ...
شعرهای ته سال را دوست دارم . شعری در آستانه ی به دنیا آمدن است و من بدجور شعری را که حامله ام ... درد می کشم . دردی از آستانه ها ، دردی شریف از حس مادرانه ی من به فرزندی درست و قدرتمند حسی ... نه کور که حس زایش شعر !
رفیقی به من گفت " تنها بارور ، باردار می شکند " و من فکر می کنم او راست می گوید . و من وقتی باردار می شکنم ... یعنی حتما بارور بوده ام ! می فهمی این باردار ِ بارور را ؟! اصلا بگذار انتهای اسفند را اینگونه رقم بزنم ... تو در من اتفاق می افتی ... و من در رویشی نو ... کائنات را باز تعریف می کنم . غم انگیز ترین لحظه ی زندگی من ... زادروز من است ... شاید تو هم مثل منی ... شاید ... یقین دارم ... تو ؛ منی !
کتابهایم را بغل می کنم ... بوی تو را می دهند . بوی شبهای روشن ِ یوفسکی ِ مست را و بوی ِ کاهگل ِ شعرهای پناهی را ...
- فیوز پرید ، اما ذخیره کرده بودم اش ، هوش آرشیو ساختن -
در بزنگاه ترین زمان ممکن می توانی مرا به زیستن برسانی ... به چیزی که ... به جایی که ... به فهمی که ... به شرمی که ... به ... که ... به که ...
شروع دوباره ی بهار ... بهار ِ عمر ... بهار ِ عمر ِ ماست . نوروز است ... روزگار نوی من و تو ... ما !
نمی خواهم بغض تمام وجودم را در بر گیرد و نا امیدت کنم ، دوست دارم ... شعر شوم ... برای 14 فروردین ... بغض زیستن را شعر کنم و سامان را دوباره با همان لبخند کوتاه همیشگی ببینم و بفهمم که در این مسیر تنها نیستم . تو خوب می فهمی مرا ... من بزرگ ترین راز زیستن توام ... من یکه ی توام ... یکه ی توی ِ من . راستی ... دلم رانندگی در مستی می خواهد ، آن هم در جاده ای که تمام شدن را بلد نیست .
مستی تو از من ... سرمستی من از تو ...
و راه ... - به قول یکی ... - ما را میخواند !
نامه ی ته ِ سال است این . اما نامه ی بهار نوست ... و من بهار در بهارهای خوب و سرمستانه را برای تو ... برای خودم ... برای انسان آرزو دارم . با دست های پر به استقبال آخر اسفند می روم . کلی کتاب هست که باید بخوانمشان ، کلی آدم هست که باید ببینمشان ... کلی فهمو هست که باید بفهممشان و اخمائیل های بسیاری هستند که باید لبخند را به لبانشان پیوند دهم . می شود با صدای بلند برای من بخندی ؟!
با صدای بلند می خندم ... هاااااااهااااااااهاااااااه ...

در انتهای سال ِ بد ... سال ِ شگرف و خوب
با دستهای تو خودم را سخت می شعرم
در انتهای ِ سال های بعد
امروز را در جشن های ممتد و زیبا
در چشمهای شوخ ِ تو
با شعر می خندم !

سال نوی ِ پر از فهمی برای همه ی انسان ها آرزومندم .
باشید و کائنات را پر از صلح و آزادی کنید .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 309 تاريخ : شنبه 29 اسفند 1394 ساعت: 13:07

زیبایی شناسی سرایش
زیبایی شناسی سرایش
..............................

(یکم– گوش نوازی .. دویم– چشم نوازی .. سیم – دل نوازی )

بحث یکم - گوش نوازی

بخش اول :

هر آوایی ، آهنگی دارد .فون . (فونتیک = آواشناسی ) ، در بیانش

اندام های صوتی شکلی به خود می گیرند .

برای یکی لب . برای دومی حلق ، یکی لب و دندان و یکی به کمک لب ودندان

و..و.. که در گویش های نقاظ مختلف دنیا ،

متقابلاً ، هر طرز گویشی ، فرمی خاص به اندام های صوتی اهالی اش ، در

رشد می دهد .

و واج ، یا واژه ، که از این آواهای مختلف تلفیق شده ... متفاوت بیان می

شود . که می شود لهجه در بیان

طرز ادای یک واژهء واحد . به کردی .پارسی. گیلکی .لری .آذری

واین ، طرز بیان در طی زمان ، لهجه در زبان را ، می سازد . همان کردی .

پارسی .گیلکی . آذری

چو ....چئو....شو....و...... = رو در پارسی . باز هر یک ، با چند فون متفاوت

ادایی

موج آوایی شان یکی نیست . پس ، هرصدا ، طول موجی دارد . و می گوییم

: موسیقیایی .است

وچون همه آواهایشان ، یک طول موج را ، ندارد.

باهم متفاوت می شوند . برای گوش ... خوش آوا .. گوش نواز .. یا گوش

خراش و. بالعکس

تفاوت تعداد ارتعاش ، بین دو نت ، بُعد موسیقیایی آن دو است .

و نت ، در زمان اجرا می شود .یعنی : زمان دارد . ( صدا + زمان )

ومانندهجادر مکالمات روزمره نیست.که البته بزمان ربط دارد.ولی وابسته نیست

خلاصه :

موسیقی کلام : از موسیقی اجزاء تشکیل دهنده اش ،

از واژه ها که جمله را، می سازد. و یا ساختمان مصرع . تشکیل می شود .

یعنی : موسیقی واژه ، شکل گرفته . از موسیقی حروف( آواها ) است .

که هرحرفی ، برای خروجی اش از مخرج صوتی خاصی استفاده می کند ..

(فونتیک ) . اندام های صوتی

با همین آوا ها و طرز ادا یا تعیین مخرج ادا ، رشد می کنند .

آذری . اندامی متفاوت دارد ؛ با عرب . با کرد و پارسی ...

این تفاوت را ، فونتیک برعهده ندارد . این مربوط به فونو لوژی است

از اسمش پیداست . که به همین تفاوت ادا ، در ملل مربوط است .

بمثل : حرف (ق) را پارسی . آذری . عرب. اروپایی ، یکسان تلفظ نمی کند

در عربی حروفی هم مخرج اند .یا قریب المخرج اند یا نه ؟ . در ترتیل و تجوید .

کاملاً روشن می شود .

فونتیک بررسی این را ، بر عهده دارد .

وچگونگی ومشخصات صوتی آن . با گوش را ، بیان می کند .

چرا ؟ از آوایی چند شکل داریم . برای این است که یکسان ادا نشوند . (قاف و

غین ) دو آواست و . حروف دیگر نیز

و این تلفیق اوایی و نحوه ء ترکیب با یکدیگر ، اگر زیبا شد ؛

واژه زیبا می سازد ؛ و در نتیجه ، نغمه ء شریف می سازد. نه جز آن .

یعنی : از این ترکیب ، واژه ء مناسبی ساخته می شود در صورتیکه. واژه ها

نیز ، اگر بهتر ترکیب شوند . با دیگری .

موسیقی کلامی را پیداکرده ایم . کارمان ، ردیف شده . البنه ،

ردیف موسیقی . نه ردیف در غزل و...

در موسیقی ، ردیف یا نغمه و یا همان لحن (که همه به کار می بریم برای

هرکلامی ) .. ( لحنت عوض شد ؟)

چیده شدن نت ها .و چگونه چیده شدن آن ها ...دربین هر قومی را

موسیقی دان گوشه می نامد ..

و هر دستگاه یا هر آوازی گوشه هایی دارد که بسیار مفصل و متنوع است

فرض کنید بحری که زحافاتی دارد .

همانطورکه در ذیل غزل (آب حوضی ) آمده بحر رمل با تغییر جای مصوت کوتاه

اش (هجای دوم ) تبدیل به بحر هزج وبحر رجز می شود

بحر هزج : (7 ـــ ــــ ـــ) بحر رمل : ( ـــ7 ـــ ـــ ) بحر رجز : ( ـــ ــــ 7 ــــ)

به خاطراینکه امواج موسیقیایی شون در یک مدارو یا در دایره (مجتلبه).است

. تداخل امواج نت ها و آوای حاصل

مثلاً : در این بحر و وزن .

(7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /7 /7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ.).... بحر هزج

یعنی : همان هجای میانی (7) را که می شود ؛ حذف کنیم

و حذف هم می کنییم . تا وزن مان ، دَوری شود ؛

« 7 »

( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ/ / 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)...مفاعلن / فعولن

حذف نمی کنیم . و به آغاز وزن هم اضافه می کنیم ..

« 7 » ( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /«7»/ 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ) که می شود :

( 7 7ــــ7 / ــــ7ـــ ــــ // 77ـــ7/ ـــ7ـــ ـــ)......فعلاتُ / فاعلاتن

شکل هجایی اش ، در این مصرع است :

سرای مـاست مهمـان ؛ کـرم خـدای امشب

( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /« 7 » /7 ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)

( مفاعلن / فعولن // مفاعلن / فعولن )

وقتی ، واژه ء ( به = 7 ) را ، به واژهء ( سرا) اضافه می کنیم :

به سرای مـاست مهمـان ؛ کـرم خـدای امشب

« 7 » ( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ / 7/ 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)...... « ب» + مفاعلن/ فعولن //

معادل : ( 77 ــــ 7 / ـــ7ـــ ــــ / 7 7ـــ 7 / ــــ 7 ـــ ـــ)......فعلاتً / فاعلاتن //

ببینید ؛ چقدر سلیس شد . خوش آهنگ شد .

لی لی موسیقیایی اش هم ، درست شد

در حالیکه ، هیچ یک از مصرع ها ، مشکل عروضی نداشتند .

یعنی : عروض صحیح .....ولی موسیقی الکن بود .

اما با این طرز ویرایش ، می بینیم . آن ایراد ، رفع می شود .

(مثالی بود ؛ از تبدیل بحر هزج به بحر مشکول .)

در دستگاه ها هم .. می دانیم .دستگاه « شور» را ، می شود چنین گفت.

چون به هر حال هر دستگاهی ، به شورفرود می اید .

گوشه ، ملودی ، قطعه که بصورتی منطقی از لحاظ هماهنگی

ونسبت فواصل ملودی ها با یکدیگر

پشت سرهم ، اجرا و یا خوانده شود
ادامه دارد ....

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 284 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 13:10

زیبایی شناسی در سرایش انواع ادبی
(بحث یکم-گوش نوازی...بحث دویم - چشم نوازی ....بحث سیوم - دل نوازی )

بخش دوم :(از بحث یکم )

دستمایه کارردیف است ؛ وهر چقدر دانش ساختارملودی ها بیشتر ودقیق

ترشود ؛ قدرت اجرایی هم بیشترمی شود

در بحری واحد دو شاعر..شعری ، سروده اند . هردو یک عروض را تبعیت کرده

اند . ولی یکسان خوانده نمی شوند .

موسیقی آن ها تفاوت دارد . چون کلمات ، که از آواهای زیبا (تلفیق شده )

وهمجوش بهره مند نیستند یا ترکیب واژه ها باهم .

وقتی گوشه ها توانستند ؛ یک دستگاه را بوجود آوردند (مجموعهء گوشه ها

)می شود ؛ ردیف ..آماده برای ردیف خوان

ردیف آوازی ، با شعرمعرفی می شود

مادر ، دارد با کسی صحبت می کند ..کلامش عادی است . نه ریتمی دارد .نه

آهنگی و ..قطع میکند .. تا طفلش را بخواباند

صدایش نرم . لطیف . آهنگین . می شود . تا شعری را ترنم کند . عروضی ِ آن

را نجوا می کند . لالا لا ... لالایی و ...

برهمین ریتم که ساخت . کلمه جانشین می کند . ولی، هرکلمه ای که با « لا

لا ...لا » هماوایی ندارد . ذهنش بسرعت هی ..می پردازد . می یابد .

لالا لالا گل زیره .... که این ، دو رکن هزج میشود . تا بقیه را، بتواند ؛ بسازد

یا بیابد . با « لالا ها » پر می کند .

می بینیم اولینش لَلا ست . که هزج درست می کند . و هرجا هم که کم آورد

.. به ترنم .می شود : هییییی هیییییی هیییی ... یعنی: کشش نت ..

این کار ها ، یعنی : چه ؟ ..

1- عروض و موسیقی توأمان اند ..

2- هرگاه عروض (موسیقی کلامی ) ، هرگاه ایستاد وتوقف کرد؛ موسیقی

ادامه می دهد . (موسیقی آوایی ...نت ها )

3 – موسیقی ، با هفت نت اش ، تمام آواهای تمام زبانهای دنیا . آوازها و
موسیقی شان سنخیت نشان می دهد .

(چهچه ودل ایدل .. حبیب من . ای داد بیداد . ای امید من و.ههه هههی
و...و.. همه آواهای پرکننده جای خالی موضعی موسیقی کلامی است . )

در واقع این کار همان دریبل در ورزش است مثلاً فوتبال . بسکتبال و..بازی بازی
تا کار اصلی ... هاهاهاه تا خود کلمات اصلی بیاید . (آهنگ به هم نخورد )

4 – هجا کوتاه بلند دارد (دومانوره است ) . نت ،.کشش می پذیرد .پس غنی
تر است

صدای زنانه خاصه تهران تبریز اصفهان و..و.. موسیقیایی تره ...چون هجاها
کشش دارند .

اگر شعری بد آهنگ بود . به کلماتش دقت می کنیم

اگر شعری بد آهنگ بود . به کلماتش دقت می کنیم . .تعویض جا به جایی (در

ویرایش.وزن با پیراستن نوشتم )

پس ، نمی شود بگوییم این واژه به درد شعر نمی خورد . من معتقدم . کلمه

، یک قطعه پازل است .

باید جایش را بیابید . یعنی : هر بحری از تکه هایی موسیقیایی (اندام کوچکتر)

درست می شود.گوش باید بسنجد . هماوا شد یانه .

تکه های بحر هزج مانند رمل نیست .(سبب وتدهای موسیقی شون یکی

نیست )

درحالیکه مستخرج از یک محدوده موسیقی اند و خویشاوند

چون ، اركان‌ عروضى خود ، حاصل‌تركيب‌ اندامهاي‌ كوچك‌تري(واحدکوچک)‌ اند .

به‌ نام‌ سبب‌، وَتَد و فاصله.. وزن هر یک را با معادل آن دقت فرمایید . ‌:

سبب‌ : هَم . هَمه

وتد : چامه. .چمَن

فاصله ‌: ببَرم . ببرَمش

فعولن: وتد مجموع ( فَعو ) + سبب خفیف ( لُنْ )

فاعلن: سبب خفیف ( فا ) + وتد مجموع ( عِلُنْ )

مفاعیلن: وتد مجموع ( مَفا ) + دو سبب خفیف ( عی و لُنْ )

مُزاحَف ‌: در عروض‌ كهن‌ به‌ هر گونه‌ تغييري‌ كه‌ در( سبب‌ و وتد ) اركان‌ اصلى‌ راه‌
يابد

- اعم‌ از حذف‌ يا زيادت‌ حرف‌ يا حروفى‌، و اسكان‌ متحركى‌ - زِحاف‌ مى‌گويند

بحر رمل‌ سالم‌» فاعلاتن بدون زحاف

تغييردر‌ سبب‌ ها و وتدها..... «فَعِلاتُن‌»=‌ مزاحف‌ فاعِلاتُن

عروض حمیدی .فقط براساس وتد و سبب و فاصله است .

رکن ساخته از این سه را ( سبب + وتد + فاصله = متفاعلاتن ) نامید ومادر بحر

ها کلید کل عروض . (با تعصب بسیارشدید .)

مُتَ = سبب ... فاعِ = وتد ...... لاتن = فاصله ...

.(البته .من فاصله را نگفتم چون ترکیبی از سبب و وتد می بینم .همانطور که

هجای کشیده را هم،

نگفتم و ان را (کوتاه + بلند )نامیدم .برای سهولت آموزش )

این عروض ، صحیح است . و جامع . . .و زمان و هوش سرشاری صرفش کرده

. اما تا، ذر ذهن تاریخ ثبت شود زمان می برد .

عروض خانلری (تن .ت ) مقبول عام نشد . (ضعف ضربآهنگ ) .چون به هجای

بلند ختم نمی کند ..

. عروض فرزاد هجاي‌ بلند در آخرمهمه مشاهدة هجاي‌ كوتاه‌ در آخر ركن‌، در

صحت‌ وزن‌ شعر بايد شك‌ كرد

اساس را بر (مفعولاتن ) چهار بلند گذاشت .و پدر پدر بحرها نامید . وهمه

مستحرج از آن .

عروض نجفى‌ ضمن‌ تأكيد بر ضرورت‌ طبقه‌بندي‌ علمى‌ ، به‌ نقد شيوه‌هاي‌

طبقه‌بندي‌ بحور خانلري‌ و فرزاد مى‌پردازد

عروض كابلى‌ علاوه‌ بر طبقه‌بندي‌ اوزان‌، نام‌گذاريهاي‌ تازه : به‌ [بحر و سخن‌

موزون‌، «رشتة نظم‌»]

، به[‌ ركن‌، «ريسة تكرار شونده‌»]، به‌[ هجاي‌ بلند، «دانه‌»،] به‌ [ هجاي‌ كوتاه‌،

«نيم‌ دانه‌»]و...و.

عروض وزیری . شبیه جدول مندلی اف است . پیش بینی بحر های دیده

نشده را هم می دهد .

واصولاً ، ذهن هر عروض دان مصوت کوتاه در پایان مصراع را، یک نشانه در

خطای وزن می داند (غلط بودن وزن مصرع)

تکیه ام بر عروض نوین برای این است . که بر اساس آواشناسی (فونتیک)

است

با تکیه بر .مصوت و صامت . که حتی گفتم . دو هجای کافی است کوتاه . بلند

(کشیده ترکیب ایندو است )

و همیشه .بنا بر ساده تر شدن یاد گیری بوده است

و واقعاً در عمل دیدیم .کار ساده تر هم شد ( سرعت مهارت عزیزان ). هرچند

که از مهارت در اموزش موسیقی باز می دارد .

پس ، دقت در واژه ما را راهنمایی میکند (ذهنی) که در این بحر چه کلماتی ؟

مناسب اند .

و اگر . کلمه ای جانیفتد در بحری . محکوم نیستیم . فقط در همان بحر و وزن

خاص بگذاریم .

بحر سرایش تون را عوض کنید .اون تابع شماست .

( در ویرایش وزن .با (پیراستن ) . گفتم که مثلاً : رمل را مشکول کنید .با یک

هجادر یک جابه جایی ساده )

کلمات . تناسب هایی با بحر وزن دارند . (موسیقی اندام ریز با قطعه )

فی المثل : در بحر متقارب جالب نمی شود یک واژه بیگانه،( قلنبه ) بکار

ببریم . در مضارع می شود

ولی می دانیم که این همسازی صحیح و همنشینی زیبای واج ها ست که

زیبایی واژه ها را می سازد .

و این همنشیینی زیبای واژه ها . موسیقی کلام را

یعنی : ضرب آهنگ را.

* * * * * * * * * *
ادامه در ( پنج قسمت بعدی )

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 291 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 13:10

رمز شب عصر طلایی
امروز هم مثل دیروز باید چرخید
تا داروغه ها ازخنثی بودنمان
مطمعن شوند!
گردن کلفت های قرن نوزدهم
حسابداران قرن بیستم
و پادشاهان قرن بیست و یکم
هرسه از یک قماشند!
پس
معبد پانتئون در رم ایتالیا
رودخانه ی توره
کشور واتیکان
کنستانتین،تنها امپراطور بزرگ بعد از عصر طلایی
اخرین امپراطور رم رملوس اگستوس
همان پسر بچه ی معروف را میگویم
همه را بخوانيد
همه را بدانید
همه را بنویسید
تا رمز شب را برایتان فاش کنم
((محمد رضا جعفری))
درود ها خدمت همه ی دوستان و اساتید
هیچگاه نمیتوانم شعری را بخوانم و سر سری از ان عبور کنم ترجیح میدهم کمتر بخوانم ولی با دقت ،کم پیش می اید که در اینگونه اشعار شاعر از کلمه ای بیهوده استفاده کند اگر در حال حاضر بحثمان راجبه یکی از سبک های کلاسیک بود میتوانستيم بگوييم شاید بخاطر حفظ قافیه یا وزن ازکلمات گنگ یا رمز گونه استفاده شده ولی در این گونه سرودن شاعر در بند قافیه نیست و خیلی کم پیش می اید که از کلمه یا جمله ای صرفا از روی اجبار استفاده کند
امروز هم مثل دیروز باید چرخید
تا داروغه ها ازخنثی بودنمان
مطمعن شوند!
شعر با یک گلایه ،اعتراض اغاز میشود و در همان اول شاعر مشخص میکنند که این شعر بیان یک موضوع تاریخی و یا یک خاطره نیست، علامت تعجب در پایان جمله کار را اسان تر میکند شاعر به چیزی اعتراض میکند که و جودش در دنیا مدرن امروز عجیب است .
پس از این ها شاعر شروع به مقایسه سه نسل مختلف میکند اما چرا با این نام ها؟
"گردن کلفت های قرن نوزدهم"
قرن نوردهم میلادی با از بین رفتن بعضی از حکومت ها و پادشاهی ها همراه بود ،از بین رفتن حکومت عثمانی ، رومی ها و مغول ها همه و همه جزئی از اتفاقات این بخش از تاریخ بوده اند اکثر این حکومت ها بر پایه ی نظر و رای شاهنشاه اداره میشدند و کسی توانایی مخالفت نداشت البته جنگ جهانی اول را هم به همین دوره ربط میدهند و به نظر من منظور از گردن کلفت ها میتواند همین ها باشد
"حسابداران قرن بیستم "
قرن بیستم میلادی با گسترش صنعت و کامل شدن انقلاب صنعتی همراه بود ولی به نظر من کلمه ی حسابداران به پیشرفت های عملی و صنعتی این قرن ربط پیدا میکند از قبیل سفر انسان به ماه به وجود امدن اینترنت و مواردی از این دسته
و پادشاهان قرن بیست و یکم
این جمله خیلی زیباست در دورانیی که مدرنیته و دموکراسی بر زندگی اکثر مردم حاکم است شاعر از پادشاهان این قرن سخن میگوید ،به جز چند کشور محدود در اکثر کشور های بزرگ حکومت پادشاهی وجود ندارد ولی به نظر من شاعر دقيقا همان کشور هایی را مد نظر دارد که پادشاه ندارند و دمکراسی بر ان ها قالب است . انسان هایی به اسم سیاست مدار ،نماینده، سناتور و غیره و غیره
البته ناگفته نماند که تمام بند های بالا را میتوان در تاریخ خودمان هم جستوجو کرد به عنوان مثال گردن کلفت ها میتواند اشاره ای به زمان تشکیل حکومت قاجار که حکومتی مستبد بود باشد
"هرسه از یک قماشند!"
هر سه از یک قماشند !!!!!! اما چرا؟
هر سه دسته از انسان های بالا هدفی مشترک دارند ،تسلط بر تمام اقشار جامه
دسته ی اول با زور، دسته ی دوم با علم،و دسته ی سوم به کمک هر دو
((این ها برداشت های من از روی شعر است، ولی کم نبودن انسان هایی که در همین دوره ها به بشریت کمک نمود اند))

پس
((شاعر شرو به یک نتیجه گیری ميکند ))
معبد پانتئون در رم ایتالیا
((یکی از قدیمی ترین معبد جهان است که هنوز هم در شهر رم ایتالیا وجود دارد))
رودخانه ی توره
((رودخانه ی توره تقریبا اصلی ترین دلیل به وجود امده شهر رم بوده است واین شهر در کنار این رودخانه ساخته شده است ))
کشور واتیکان
((کوچکترین کشور جهان که در داخل شهر رم وجود دارد و محل اقامت پاپ رهبر کاتولیک های جهان میباشد))
کنستانتین،تنها امپراطور بزرگ بعد از عصر طلایی
اخرین امپراطور رم رملوس اگستوس
همان پسر بچه ی معروف را میگویم
((کنستانتین کسی بود که توانست کشور را متحد کند و همچنین مسیحیت را ایین رسمی اعلام کند او استانبول کنونی را به عنوان پایتخت انتخاب کرد ولی با همه ی اینها کار اوخیانت به رومیان بود چون باعث شد روم به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شود و در پایان در زمان حکومت رملوس اگستوس نابود شود ودلیل این نابودی به وجود امدن اختلافات زیاد بین روم شرقی وغربی از جمله اختلافات مذهبی بود))
همه را بخوانيد
همه را بدانید
همه را بنویسید
تا رمز شب را برایتان فاش کنم

اما همه ی این ها چه ارتباطی با بند های بالا دارد
ابتدا یک اعتراض، سپس مقایسه چند نسل مختلف و در پایان خلاصه ای از تاریخ یک کشور چه ارتباطی میتواند با یکدیگر داشته باشد ؟

این همان رمز شبیست که شاعر از ان سخن میگوید
اعتراض اولیه ی شاعر با نتیجه گیری به پایان میرسد و این نتیجه رسيدن به ازادي به کمک اتحاد است، این که اتحاد میتواند جامعه ای را از نابودی نجات دهد التیامی براین اعتراض میشود

تمام این ها برداشت های من از این شعر
است و شايد هزاران برداشت ناگفته ي ديگر وجود داشته باشد

با تشکر

ابراهیم دوست محمدی

اسفند٩۴

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 274 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 13:10

شعر نو - آخرین مطالب وبلاگ سایتشعر نو - آخرین مطالب وبلاگ سایتزیبایی شناسی در سرایش انواع ادبیزیبایی شناسی سرایشتو مو می بینی و من پیچش موچرا آغوش گرمش را احساس نمی کنیم ؟!خانجونسال 1395سال قل

http://www.shereno.com/ http://www.shereno.com/ http://www.shereno.com/slogo.gif fa-ir Thu, 01 Jan 1970 03:30:00 +0330 http://www.shereno.com/post-28498.html Thu, 17 Mar 2016 19:37:49 +0330

شاعر:محمد حسن صباغ کلات
موضوع:نقد

]]> [email protected] محمد حسن صباغ کلات http://www.shereno.com/post-28497.html Thu, 17 Mar 2016 19:37:34 +0330

شاعر:محمد حسن صباغ کلات
موضوع:نقد

]]> [email protected] محمد حسن صباغ کلات http://www.shereno.com/post-28493.html Thu, 17 Mar 2016 06:58:57 +0330

شاعر:احمدرضا زاهدی
موضوع:ادبی و هنری

]]> [email protected] احمدرضا زاهدی http://www.shereno.com/post-28487.html Wed, 16 Mar 2016 18:26:20 +0330

شاعر:فرزانه خزاعی
موضوع:ادبی و هنری

]]> [email protected] فرزانه خزاعی http://www.shereno.com/post-28484.html Wed, 16 Mar 2016 18:23:54 +0330

شاعر:خسرو خرم آبادی
موضوع:داستان کوتاه

]]> [email protected] خسرو خرم آبادی

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 251 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 5:36

زیبایی شناسی سرایش
زیبایی شناسی سرایش
..............................

(یکم– گوش نوازی .. دویم– چشم نوازی .. سیم – دل نوازی )

بحث یکم - گوش نوازی

بخش اول :

هر آوایی ، آهنگی دارد .فون . (فونتیک = آواشناسی ) ، در بیانش

اندام های صوتی شکلی به خود می گیرند .

برای یکی لب . برای دومی حلق ، یکی لب و دندان و یکی به کمک لب ودندان

و..و.. که در گویش های نقاظ مختلف دنیا ،

متقابلاً ، هر طرز گویشی ، فرمی خاص به اندام های صوتی اهالی اش ، در

رشد می دهد .

و واج ، یا واژه ، که از این آواهای مختلف تلفیق شده ... متفاوت بیان می

شود . که می شود لهجه در بیان

طرز ادای یک واژهء واحد . به کردی .پارسی. گیلکی .لری .آذری

واین ، طرز بیان در طی زمان ، لهجه در زبان را ، می سازد . همان کردی .

پارسی .گیلکی . آذری

چو ....چئو....شو....و...... = رو در پارسی . باز هر یک ، با چند فون متفاوت

ادایی

موج آوایی شان یکی نیست . پس ، هرصدا ، طول موجی دارد . و می گوییم

: موسیقیایی .است

وچون همه آواهایشان ، یک طول موج را ، ندارد.

باهم متفاوت می شوند . برای گوش ... خوش آوا .. گوش نواز .. یا گوش

خراش و. بالعکس

تفاوت تعداد ارتعاش ، بین دو نت ، بُعد موسیقیایی آن دو است .

و نت ، در زمان اجرا می شود .یعنی : زمان دارد . ( صدا + زمان )

ومانندهجادر مکالمات روزمره نیست.که البته بزمان ربط دارد.ولی وابسته نیست

خلاصه :

موسیقی کلام : از موسیقی اجزاء تشکیل دهنده اش ،

از واژه ها که جمله را، می سازد. و یا ساختمان مصرع . تشکیل می شود .

یعنی : موسیقی واژه ، شکل گرفته . از موسیقی حروف( آواها ) است .

که هرحرفی ، برای خروجی اش از مخرج صوتی خاصی استفاده می کند ..

(فونتیک ) . اندام های صوتی

با همین آوا ها و طرز ادا یا تعیین مخرج ادا ، رشد می کنند .

آذری . اندامی متفاوت دارد ؛ با عرب . با کرد و پارسی ...

این تفاوت را ، فونتیک برعهده ندارد . این مربوط به فونو لوژی است

از اسمش پیداست . که به همین تفاوت ادا ، در ملل مربوط است .

بمثل : حرف (ق) را پارسی . آذری . عرب. اروپایی ، یکسان تلفظ نمی کند

در عربی حروفی هم مخرج اند .یا قریب المخرج اند یا نه ؟ . در ترتیل و تجوید .

کاملاً روشن می شود .

فونتیک بررسی این را ، بر عهده دارد .

وچگونگی ومشخصات صوتی آن . با گوش را ، بیان می کند .

چرا ؟ از آوایی چند شکل داریم . برای این است که یکسان ادا نشوند . (قاف و

غین ) دو آواست و . حروف دیگر نیز

و این تلفیق اوایی و نحوه ء ترکیب با یکدیگر ، اگر زیبا شد ؛

واژه زیبا می سازد ؛ و در نتیجه ، نغمه ء شریف می سازد. نه جز آن .

یعنی : از این ترکیب ، واژه ء مناسبی ساخته می شود در صورتیکه. واژه ها

نیز ، اگر بهتر ترکیب شوند . با دیگری .

موسیقی کلامی را پیداکرده ایم . کارمان ، ردیف شده . البنه ،

ردیف موسیقی . نه ردیف در غزل و...

در موسیقی ، ردیف یا نغمه و یا همان لحن (که همه به کار می بریم برای

هرکلامی ) .. ( لحنت عوض شد ؟)

چیده شدن نت ها .و چگونه چیده شدن آن ها ...دربین هر قومی را

موسیقی دان گوشه می نامد ..

و هر دستگاه یا هر آوازی گوشه هایی دارد که بسیار مفصل و متنوع است

فرض کنید بحری که زحافاتی دارد .

همانطورکه در ذیل غزل (آب حوضی ) آمده بحر رمل با تغییر جای مصوت کوتاه

اش (هجای دوم ) تبدیل به بحر هزج وبحر رجز می شود

بحر هزج : (7 ـــ ــــ ـــ) بحر رمل : ( ـــ7 ـــ ـــ ) بحر رجز : ( ـــ ــــ 7 ــــ)

به خاطراینکه امواج موسیقیایی شون در یک مدارو یا در دایره (مجتلبه).است

. تداخل امواج نت ها و آوای حاصل

مثلاً : در این بحر و وزن .

(7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /7 /7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ.).... بحر هزج

یعنی : همان هجای میانی (7) را که می شود ؛ حذف کنیم

و حذف هم می کنییم . تا وزن مان ، دَوری شود ؛

« 7 »

( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ/ / 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)...مفاعلن / فعولن

حذف نمی کنیم . و به آغاز وزن هم اضافه می کنیم ..

« 7 » ( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /«7»/ 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ) که می شود :

( 7 7ــــ7 / ــــ7ـــ ــــ // 77ـــ7/ ـــ7ـــ ـــ)......فعلاتُ / فاعلاتن

شکل هجایی اش ، در این مصرع است :

سرای مـاست مهمـان ؛ کـرم خـدای امشب

( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ /« 7 » /7 ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)

( مفاعلن / فعولن // مفاعلن / فعولن )

وقتی ، واژه ء ( به = 7 ) را ، به واژهء ( سرا) اضافه می کنیم :

به سرای مـاست مهمـان ؛ کـرم خـدای امشب

« 7 » ( 7ــــ 7ـــ/7ـــ ــــ / 7/ 7ـــ7ـــ/7ـــ ـــ)...... « ب» + مفاعلن/ فعولن //

معادل : ( 77 ــــ 7 / ـــ7ـــ ــــ / 7 7ـــ 7 / ــــ 7 ـــ ـــ)......فعلاتً / فاعلاتن //

ببینید ؛ چقدر سلیس شد . خوش آهنگ شد .

لی لی موسیقیایی اش هم ، درست شد

در حالیکه ، هیچ یک از مصرع ها ، مشکل عروضی نداشتند .

یعنی : عروض صحیح .....ولی موسیقی الکن بود .

اما با این طرز ویرایش ، می بینیم . آن ایراد ، رفع می شود .

(مثالی بود ؛ از تبدیل بحر هزج به بحر مشکول .)

در دستگاه ها هم .. می دانیم .دستگاه « شور» را ، می شود چنین گفت.

چون به هر حال هر دستگاهی ، به شورفرود می اید .

گوشه ، ملودی ، قطعه که بصورتی منطقی از لحاظ هماهنگی

ونسبت فواصل ملودی ها با یکدیگر

پشت سرهم ، اجرا و یا خوانده شود
ادامه دارد ....

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 276 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 0:56

زیبایی شناسی در سرایش انواع ادبی
(بحث یکم-گوش نوازی...بحث دویم - چشم نوازی ....بحث سیوم - دل نوازی )

بخش دوم :(از بحث یکم )

دستمایه کارردیف است ؛ وهر چقدر دانش ساختارملودی ها بیشتر ودقیق

ترشود ؛ قدرت اجرایی هم بیشترمی شود

در بحری واحد دو شاعر..شعری ، سروده اند . هردو یک عروض را تبعیت کرده

اند . ولی یکسان خوانده نمی شوند .

موسیقی آن ها تفاوت دارد . چون کلمات ، که از آواهای زیبا (تلفیق شده )

وهمجوش بهره مند نیستند یا ترکیب واژه ها باهم .

وقتی گوشه ها توانستند ؛ یک دستگاه را بوجود آوردند (مجموعهء گوشه ها

)می شود ؛ ردیف ..آماده برای ردیف خوان

ردیف آوازی ، با شعرمعرفی می شود

مادر ، دارد با کسی صحبت می کند ..کلامش عادی است . نه ریتمی دارد .نه

آهنگی و ..قطع میکند .. تا طفلش را بخواباند

صدایش نرم . لطیف . آهنگین . می شود . تا شعری را ترنم کند . عروضی ِ آن

را نجوا می کند . لالا لا ... لالایی و ...

برهمین ریتم که ساخت . کلمه جانشین می کند . ولی، هرکلمه ای که با « لا

لا ...لا » هماوایی ندارد . ذهنش بسرعت هی ..می پردازد . می یابد .

لالا لالا گل زیره .... که این ، دو رکن هزج میشود . تا بقیه را، بتواند ؛ بسازد

یا بیابد . با « لالا ها » پر می کند .

می بینیم اولینش لَلا ست . که هزج درست می کند . و هرجا هم که کم آورد

.. به ترنم .می شود : هییییی هیییییی هیییی ... یعنی: کشش نت ..

این کار ها ، یعنی : چه ؟ ..

1- عروض و موسیقی توأمان اند ..

2- هرگاه عروض (موسیقی کلامی ) ، هرگاه ایستاد وتوقف کرد؛ موسیقی

ادامه می دهد . (موسیقی آوایی ...نت ها )

3 – موسیقی ، با هفت نت اش ، تمام آواهای تمام زبانهای دنیا . آوازها و
موسیقی شان سنخیت نشان می دهد .

(چهچه ودل ایدل .. حبیب من . ای داد بیداد . ای امید من و.ههه هههی
و...و.. همه آواهای پرکننده جای خالی موضعی موسیقی کلامی است . )

در واقع این کار همان دریبل در ورزش است مثلاً فوتبال . بسکتبال و..بازی بازی
تا کار اصلی ... هاهاهاه تا خود کلمات اصلی بیاید . (آهنگ به هم نخورد )

4 – هجا کوتاه بلند دارد (دومانوره است ) . نت ،.کشش می پذیرد .پس غنی
تر است

صدای زنانه خاصه تهران تبریز اصفهان و..و.. موسیقیایی تره ...چون هجاها
کشش دارند .

اگر شعری بد آهنگ بود . به کلماتش دقت می کنیم

اگر شعری بد آهنگ بود . به کلماتش دقت می کنیم . .تعویض جا به جایی (در

ویرایش.وزن با پیراستن نوشتم )

پس ، نمی شود بگوییم این واژه به درد شعر نمی خورد . من معتقدم . کلمه

، یک قطعه پازل است .

باید جایش را بیابید . یعنی : هر بحری از تکه هایی موسیقیایی (اندام کوچکتر)

درست می شود.گوش باید بسنجد . هماوا شد یانه .

تکه های بحر هزج مانند رمل نیست .(سبب وتدهای موسیقی شون یکی

نیست )

درحالیکه مستخرج از یک محدوده موسیقی اند و خویشاوند

چون ، اركان‌ عروضى خود ، حاصل‌تركيب‌ اندامهاي‌ كوچك‌تري(واحدکوچک)‌ اند .

به‌ نام‌ سبب‌، وَتَد و فاصله.. وزن هر یک را با معادل آن دقت فرمایید . ‌:

سبب‌ : هَم . هَمه

وتد : چامه. .چمَن

فاصله ‌: ببَرم . ببرَمش

فعولن: وتد مجموع ( فَعو ) + سبب خفیف ( لُنْ )

فاعلن: سبب خفیف ( فا ) + وتد مجموع ( عِلُنْ )

مفاعیلن: وتد مجموع ( مَفا ) + دو سبب خفیف ( عی و لُنْ )

مُزاحَف ‌: در عروض‌ كهن‌ به‌ هر گونه‌ تغييري‌ كه‌ در( سبب‌ و وتد ) اركان‌ اصلى‌ راه‌
يابد

- اعم‌ از حذف‌ يا زيادت‌ حرف‌ يا حروفى‌، و اسكان‌ متحركى‌ - زِحاف‌ مى‌گويند

بحر رمل‌ سالم‌» فاعلاتن بدون زحاف

تغييردر‌ سبب‌ ها و وتدها..... «فَعِلاتُن‌»=‌ مزاحف‌ فاعِلاتُن

عروض حمیدی .فقط براساس وتد و سبب و فاصله است .

رکن ساخته از این سه را ( سبب + وتد + فاصله = متفاعلاتن ) نامید ومادر بحر

ها کلید کل عروض . (با تعصب بسیارشدید .)

مُتَ = سبب ... فاعِ = وتد ...... لاتن = فاصله ...

.(البته .من فاصله را نگفتم چون ترکیبی از سبب و وتد می بینم .همانطور که

هجای کشیده را هم،

نگفتم و ان را (کوتاه + بلند )نامیدم .برای سهولت آموزش )

این عروض ، صحیح است . و جامع . . .و زمان و هوش سرشاری صرفش کرده

. اما تا، ذر ذهن تاریخ ثبت شود زمان می برد .

عروض خانلری (تن .ت ) مقبول عام نشد . (ضعف ضربآهنگ ) .چون به هجای

بلند ختم نمی کند ..

. عروض فرزاد هجاي‌ بلند در آخرمهمه مشاهدة هجاي‌ كوتاه‌ در آخر ركن‌، در

صحت‌ وزن‌ شعر بايد شك‌ كرد

اساس را بر (مفعولاتن ) چهار بلند گذاشت .و پدر پدر بحرها نامید . وهمه

مستحرج از آن .

عروض نجفى‌ ضمن‌ تأكيد بر ضرورت‌ طبقه‌بندي‌ علمى‌ ، به‌ نقد شيوه‌هاي‌

طبقه‌بندي‌ بحور خانلري‌ و فرزاد مى‌پردازد

عروض كابلى‌ علاوه‌ بر طبقه‌بندي‌ اوزان‌، نام‌گذاريهاي‌ تازه : به‌ [بحر و سخن‌

موزون‌، «رشتة نظم‌»]

، به[‌ ركن‌، «ريسة تكرار شونده‌»]، به‌[ هجاي‌ بلند، «دانه‌»،] به‌ [ هجاي‌ كوتاه‌،

«نيم‌ دانه‌»]و...و.

عروض وزیری . شبیه جدول مندلی اف است . پیش بینی بحر های دیده

نشده را هم می دهد .

واصولاً ، ذهن هر عروض دان مصوت کوتاه در پایان مصراع را، یک نشانه در

خطای وزن می داند (غلط بودن وزن مصرع)

تکیه ام بر عروض نوین برای این است . که بر اساس آواشناسی (فونتیک)

است

با تکیه بر .مصوت و صامت . که حتی گفتم . دو هجای کافی است کوتاه . بلند

(کشیده ترکیب ایندو است )

و همیشه .بنا بر ساده تر شدن یاد گیری بوده است

و واقعاً در عمل دیدیم .کار ساده تر هم شد ( سرعت مهارت عزیزان ). هرچند

که از مهارت در اموزش موسیقی باز می دارد .

پس ، دقت در واژه ما را راهنمایی میکند (ذهنی) که در این بحر چه کلماتی ؟

مناسب اند .

و اگر . کلمه ای جانیفتد در بحری . محکوم نیستیم . فقط در همان بحر و وزن

خاص بگذاریم .

بحر سرایش تون را عوض کنید .اون تابع شماست .

( در ویرایش وزن .با (پیراستن ) . گفتم که مثلاً : رمل را مشکول کنید .با یک

هجادر یک جابه جایی ساده )

کلمات . تناسب هایی با بحر وزن دارند . (موسیقی اندام ریز با قطعه )

فی المثل : در بحر متقارب جالب نمی شود یک واژه بیگانه،( قلنبه ) بکار

ببریم . در مضارع می شود

ولی می دانیم که این همسازی صحیح و همنشینی زیبای واج ها ست که

زیبایی واژه ها را می سازد .

و این همنشیینی زیبای واژه ها . موسیقی کلام را

یعنی : ضرب آهنگ را.

* * * * * * * * * *
ادامه در ( پنج قسمت بعدی )

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 285 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 0:56

تو مو می بینی و من پیچش مو همه یکجور می آیند،همه یکجور نمی روند
همه یکجور میبینند،ولی همه یکجور نمی نگرند
همه یکجور زیست می کنند،اما همه یکجور زندگی نمی کنند
همه یکجور می خوابند، ولی همه یکجور خواب نمی بینند
و نهایتا......
همه یکجور این دنیا را ترک می کنند
اما همه یکجور نمی میرند
بسیار یکجور ها ست اما ....
تو مو می بینی و من پیچش مو

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 287 تاريخ : پنجشنبه 27 اسفند 1394 ساعت: 13:25

سال 1395سال قلب وارونه زندگی لطیف و شکننده است، آن را معطّر به شمیم دعا کنیم.
1- برای اینکه خداوند تغییرات مثبت و سرشار از معنویت را در زندگی ما و اطرافیانمان پدید آورد و زندگی ما را سرشار از برکت نماید، باید دعا کرد.
2- با قلبی مملو از عشق و امید باید دعا کرد.
3- دعا کنیم خداوند توفیق نیایش و عبادت را بیش از گذشته به ما عنایت فرماید و همچنان بر ارزش ما در این سرای مادی بیفزاید.
4- در زندگانی خویش همه ایمان و توکل خود را معطوف خدای یگانه نماییم و همچنان در انتظار رحمت بی انتهای خداوند باشیم.
5- در دعا کردن اصرار بورزیم، خسته نشویم و ایمان داشته باشیم که تنها یاد خدا باعث آرامش قلبهاست.
6- زندگی به رودی شباهت دارد که در هر شرایطی می گذرد، می شود این جریان پر از فراز و نشیب را معطّر به عطر خدا کرد.
7- با دعا کردن می توان وفاداری خود را به قادر بی همتا نشان داد. در اینصورت است که یاد خدا را در زندگی خویش پر رنگ خواهیم کرد.
8- به اراده خداوند ایمان داشته باشیم، برای خود و دیگران دعا کنیم تا لطف بیکرانش را بیش از پیش در زندگی هایمان مشاهده نماییم.
9- با غفلت های خود این زندگی را در معرض طوفان ها قرار ندهیم و اجازه ندهیم ابرهای تیره غفلت، آسمان دلمان را فرا بگیرد.
10- دعا زینت دهنده زندگانی ست، همیشه زندگی را با زینت دعا آراسته نماییم.
11- دعا سر چشمه شادی و ایمان است، با دعا کردن به درگاه خدای مهربان، زندگی را سرشار از شادی و ایمان نماییم.
12- شب و روز را با یاد خدا سپری نماییم و در تمامی لحظات شکرگزار خداوند باشیم .
13- برای استجابت دعایمان بایستی لحنمان پر از رغبت و انرژی باشد، با شور و حرارت دعا کنیم و آنرا با کمال فروتنی تقدیم خداوند گردانیم.
azzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz
دعا برای تبدیل شدن (برگرفته از دعای تحویل سال)
خداوندا!
با قدرتت در رفتارم
فقط به تو توكل مي كنم
و هر روز صلح و آرامش ماندگار
تو را طالبم
هر روز تبديل شدن قلبم
و بخشايش گناهانم را
از درگاه پاك و زلالت خواستارم
و در پايان وفور محبّت بي پايانت
را مي طلبم ..
بر من رحم كن و
حالم را به بهترين وجه
برايم تبديل نما .
ای خداوند!
شکرت می کنم که دعای مرا شنیدی
وقتی به سویت فریاد بر می آوردم.
شکرت می کنم وقتی در درد و رنج بودم
تو به ضد دشمنانم برخاستی.
امروز مرا برکت ده و مخلوق رنجدیده ات
را زنده ساز .
ای خدای وفادار !
تو دعایم را شنیدی
و مرا از تنگی و بلا رها کردی
دیگر نگذار دل من پریشان شود،
آن را مطمئن ساز
و در آن شادی خود را قرار بده،
و من در سکوت و آرامش،
در انتظار لطف و رحمت تو خواهم ماند.
شکرت می کنم که تو را دارم.
آمین
زندگی سرشار از یاد خدا را برایتان آرزو می کنم
نقل از کتاب زینت القلوب 2 نوشته محمدرضاکریمی بختیاری

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 299 تاريخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت: 23:01

خانجون

صبح روز بعد
توتو با نوک زدن بیدارم کرد‬ ، خانجون هم طبغ معمول رفته بود نون بگیره‬
‫غضنفر هم کف حیاط داشت شلپ شلپ تو حوض دست رو شو می شست‬‬‬‬‬‬‬
‫که دیدم خانجون با غضنفر دارن تو حیاط یواش بی صدا حرف میزنن‬‬‬‬‬‬‬
احتمالا حرفشون راجع به گندی بود که من بالا آورده بودم
آخه غضنفر با خانجون طی کرده بود که ما حق نداریم مهمون بیاریم و اگه فقط یک دفه کسی بغیر از ما دوتا بیاد توی خونه زود باید تخلیه کنیم
در عوض کرایه خانجون رختاشون رو می شست و نصرت رو تر و خشک می کرد
ُرفت وروب هم وظیفه ی من بود

من هم با این که این موضوع رو می دونستم حسن کمونیست رو دعوت کرده بودم
شک نداشتم غضنفر حرفی رو که بزنه عمل می کنه
شاید هم قصدش این بود که جواب خواستگاری خانجون رو که نه، بود جبران کنه
هرچی بود صدای شیر آب توی حوض نمی گذاشت از پچ پچ هاشون سر در بیارم
هرچی بود خیلی عجیب بود
چراکه
‫خانجون هیچ وقت یواشکی کاری نمی کرد‬‬‬‬‬‬‬
‫حتما اتفاق مهمی در راه بود که تقییر رویه داده بود‬‬‬‬‬‬‬
‫وقتی اومد تو اتاق افتادم رو پاش‬ ... ماچ کردن... ‬که ببخش غلط کردم‬ ....دیگه از این کارا نمی کنم‬‬‬‬‬‬‬
‫ببخش عمه جان ببخش تو رو روح بابا بزگ‬‬‬‬‬‬‬
‫خانجون آهی کشید‬ و با محبت دستی بسرم کشید و گفت‬:‬‬‬‬‬‬
‫عزیز عمه‬! ...نازنینم‬...‬‬‬‬‬‬
‫و بعضش رو پنهان کرد و رفت سراغ سماور‬ ... جوری که پشتش به من بود گفت‬ :‬‬‬‬‬‬
‫دوست داری امروز چهارتایی بریم زیارت؟‬‬‬‬‬‬‬
‫عجیب بود؟‬‬‬‬‬‬‬
‫چهارتایی؟‬‬‬‬‬‬‬
‫چرا چهار تایی‬ ... اصلا عمه برای جاهایی که می خواستیم بریم از من سوال نمی کرد!‬‬‬‬‬‬‬
‫دلم شور می زد‬‬‬‬‬‬
اما به خاطر اتفاق دیشب ساکت موندم و با حرکت سر تایید کردم‬ ...چند دقیقه بعد از صبحانه‬
‫نصرت و غضنفر دم در منتظر ما بودن تا با هم بریم زیارت امامزاده داود...‬‬‬‬‬‬‬
‫نصرت هاج و واج بود‬ ، منم همینطور‬ ... خانجون لپاش از شرم گل انداخته بود‬‬‬‬‬‬‬
‫غضنفر هم با قیافه ای مضحک و پیروز مندانه‬ ، ما رو مشایعت می کرد‬‬‬‬‬‬‬
‫نصرت اگه نبود و چشمای قشنگش‬ ‫نمی دونم باید با چی اون روز سرم رو گرم می کردم تا شیرین عقل نشم و قاطی نکنم ‬ .... از حوادثی که داشت اتفاق می افتاد و من نمی تونستم بفهمم‬...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫به این فکر سرم رو گرم کردم که؛‬‬‬‬‬‬
اگه بخوام برای نصرت قشنگی چشمای سبزش رو توضیح بدم‬ ، باید چه جور شروع کنم‬
‫دنیای تاریک عاری از رنگ کودکانه ی این طفل ، چطور می تونه به زیبایی سحر کننده ای که به رنگ سبز حیات داشت رو درک کنه‬‬‬‬‬‬‬
‫و معصومیتی که بغیر از تشر و غر لند غضنفر رو تجربه نکرده بود‬‬‬‬‬‬‬
‫خیلی دلم می خواست باهاش همراه بشم تو دلش‬ و ببینم اون دنیای پیرامونش رو چطور درک می کنه‬ ، تا شاید بتونم بتونم دنیای بیرون رو براش شرح بدم‬‬‬‬‬‬‬
‫بخصوص چشماش‬‬‬‬‬‬‬
‫تمام مسیر به این فکر بودم که تونستم‬ چیزای دیگه رو فراموش کنم‬‬‬‬‬‬‬

‫تمام مسیر دستای ظریف کوچولوش تو دستم‬ ، مثل یه تیکه حریر بود، ‬دنبال فرصت می گشتم تا سر حرف رو باهاش باز کنم‬....‬‬‬‬‬‬
‫رسیدم‬‬‬‬‬‬‬
‫اما چه رسیدنی‬؟‬‬‬‬‬‬
‫من که نفهمیدم چطور ظهر شد‬‬‬‬‬‬
خانجون سفره ی نون پنیرُ پهن کرد، برای هر کدوم یه لقمه ی بزرگ گرفته بود‬ ، و ما هم بدون فکر یه لقمه رو برداشتیم ، حالا سغ نزن کی سغ بزن
‫فرصت خوبی بود تا من نصرت رو ببرم یه گوشه ، تا به بهانه ای سر صحبت رو با هاش‬ باز کنم‬‬‬‬‬‬
‫ و درد زندگی رو فراموش کنم‬‬‬‬‬‬‬
‫راستی که فقط حسن کمونیست جهنم رو ندید‬ ، همه ی ما به نوعی هر لحظه داریم جهنم رو می بینیم‬ .‬‬‬‬‬‬
‫"نصرت دو لپی به نون پنیر داشت گاز می زد‬"‬‬‬‬‬‬
‫گفتم :‬‬‬‬‬‬‬
‫داداشی میدونی رنگ چشات چقدر قشنگه؟‬‬‬‬‬‬‬
‫بادهن پر گفت مگه چطوریه؟‬‬‬‬‬‬‬
‫گفتم به رنگ تمام قشنگی های دنیا‬ ، به رنگ تمام آرزو ها‬ ، به رنگ تمام دوست داشتنی ها....‬‬‬‬‬‬
گفت دادش خورسو رنگ چیه....این چیزای دیگه رو کمی فهمیدم اما رنگ رو نمی فهمم
مگه چشای من چه رنگی ه؟
ای داد بیداد..........حالا من چطور باید با زبون کودکانه رنگ رو برای یه کودک نابینا توضیح بدم
دانسته ها ی من و باورهام از رنگ یک تجربه س. و تعریف پیرامون ...عجب غلطی کردما‬ !
‫انگار من خلق شدم که هی برای خودم شاخ و مشکل بتراشم‬ ... یکی نبود بگه بچه نمی تونی خفه بشی و درد سر درست نکنی‬‬‬‬‬‬‬
‫ نصرت زد رو شونه م با ناز کودکانه‬ گفت:‬‬‬‬‬‬
بگو رنگ چیه‬ ...بگو رنگ چیه ؟‬ چشای من چه رنگی ه‬؟
‫خانجون و غضنفر تو حیاط امام زاده ما رو می پاییدن‬ از ظاهرشون معلوم بود که اصلا از گفتگوی ما راضی نیستن‬.... انگاری واقعا حالات ما دوتا غیر عادی بود‬...‬‬‬‬‬‬
‫باز صدای نصرت بلند شد‬:‬‬‬‬‬‬
‫داداش خورسو میگی چشای من چه رنگی یا نه؟ ‬‬‬‬‬‬
‫در حالی که از کار خودم پشیون بودم‬ ، آهسته در گوشش گفتم سبزه‬ ...مثل چمن‬ ... مثل درخت‬ ...‬‬‬‬‬‬
‫مثل پرچم‬...‬‬‬‬‬‬
‫داشتم فکر می کردم که دیگه چی سبزه‬ ... یه سنگ قبر زیر پامون بود که سبز بود‬، گفتم :‬‬‬‬‬‬
هر چیزی میتونه سبز باشه‬ ... لباس‬ ... خونه‬و خیلی چیزای دیگه‬ ... هر چیزی که وجود داره به یه رنگه‬ و برای خودش زیباس‬ ... مثل چشم تو که سبزه‬ ...
‫"دلم نیومد بگم که مثل این سنگ قبر زیر پا مون‬"‬‬‬‬‬‬
‫گفت : ‬‬‬‬‬‬
داداشی رنگ رو نفهمیدم ولی کمی تونستم درک کنم چی میگی‬ ...‫فقط نفهمیدم وجود چیه‬؟‬‬‬‬‬‬
‫گفتم هر چیزی که هست وجود داره‬ ... وقتی نباشه ینی وجود نداره‬‬‬‬‬‬‬
‫دیدم کور مال کور مال داره با دستاش‬ چشای منو لمس میکنه‬ ...پرسید : ‬‬‬‬‬‬
الان تو وجود داری؟‬
‫گفتم : آره دادشی دارم‬‬‬‬‬‬‬
‫گفت اگه نداشته باشی چی میشه؟‬ بگو بگو‬؟‬‬‬‬‬‬
‫گفتم وقتی بمیرم دیگه وجود ندارم‬‬‬‬‬‬‬
گفت بمیرم ینی چی؟‬
‫داشتم حرف آماده می کردم که‬‬‬‬‬‬‬
‫غضنفر چنگ انداخت تو گلوی نصرت و به حد خفه شدن فشار داد‬... و گفت مرگ اینه بچه‬‬‬‬‬‬‬
خفه شو‬!
دنیای نصرت و خسرو داشت با هم یک اشتراک عینی پیدا میکرد
‫من به وضوح می شنیدم که تو دلش زار می زد‬‬‬‬‬‬‬
‫از هرچی وجوده متنفرم‬ ... از هرچی مرگه متنفرم‬ ... از هرچی رنگه متنفرم‬... از هرچی چشم ه متنفرم‬ .... از هر چی سبزه متنفرم ... از هر چی توضیح ه متنفرم‬‬‬‬‬‬‬
لعنت به من چرا همیشه با توضیحاتم مشکل درست میشه‬ ....
‫از صبح تا الان ما داریم میگردیم برای زیارت‬ ، پس چرا هیچی ندیدم ...‫نه کوه، ‬ ‫نه سرمای پاییزی‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫نه مردمی که برای زیارت قلقه می کردن‬ ، نه بازار و خونه هی سنتی اطراف‬ ،‬‬‬‬‬‬
‫تقصیر خودمه‬ ، ‫اونقدر که تو ذهن خودم با همه چیز در گیرم‬...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫راستی راستی انگار کور خود منم در حقیقت‬ ... یکی باید بیاد محیط رو برای من تشریح کنه‬‬‬‬‬‬
چرا من متوجه این همه اتفاقی که دور ورم بود نشدم‬ ...
‫الانم که توتو روی پاهام دراز کشیده‬ ... و هی مرتب داره جیک و جیک میکنه انگار‬‬‬‬‬‬‬
که همه ی اتفاقات ظرف مدت کمی مثل یه تصویر کوتاه گذشت‬
فقط تنها تصویر ماندگار چشمای نصرت بود که‬ ... ذهنش با توضیح غضنفر از همه چیز منزجر شده بود‬ .
‫حتی چند روز بعد که غضنفر و خانجون غیبشون زد‬ ... تنها چیزی که برام مهم بود‬ ، ‫نصرت بود‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫بله‬!‬‬‬‬‬‬
ما چند روز بود که تنها مونده بودیم‬ .... ‫اتاق خانجون رو گشتم‬ ... تا یه قوطی روغن خالی پیدا کردم‬‬‬‬‬‬‬
پنجاه هزار تومن توش پول بود‬ ....و یه نامه از خانجون‬ .... نوشته بود برای مدت طولانی ای میرم سفر‬
‫نمی دونم بر می گردم یا نه‬ ... فقط شک ندارم که تو از پس خودت بر می آیی‬‬‬‬‬‬
‫توی گذر وزیر دفتر‬ ، یه اتاق برات اجاره کردم پیش عفت فامیل دورمون‬ ....با این پنجاه هزار تومن هم تا سر و سامونی بگیری سر کن تا ببینیم چی میشه‬ ....از اقوام غضنفر میان دنبال نصرت‬‬‬‬‬‬‬
‫اگه نیومدن گزارش بده بهزیستی تا ببرنش طفک معصوم بیشتر از این زجر نکشه‬...‬‬‬‬‬‬
‫اینو که خوندم برق ازم پرید‬!!!!!!‬‬‬‬‬‬
‫بهزیستی غلط کرده‬ ... اقوامش هم همینطور‬‬‬‬‬‬‬
‫فوری یه موتور سه چرخ باری گرفتم تمام خرت و پرتام رو بار کردم و دست نصرت رو گرفتم سوار شدیم‬ . کرایه رو هم دو برابر حساب کردم‬ تا زود تر گیر کسی نیفتادیم بزنیم به چاک‬ روزگار‬‬‬‬‬‬
‫علت کار م رو نمی دونستم چیه‬ ، اصلا هم نمی خواستم بدونم‬ ، با یقین کامل با نصرت رفتیم ‬‬‬‬‬‬
خونه ی جدید‬ ... فکر می کردم عفت خانوم صاب خونه ی جدید بفهمه ما دو نفریم‬ قبولمون نکنه
واسه همین با کلی غم وغصه تو تو رو بردم پیش سید پشمک تحویل دادم ...
نمی دونی حیونی چکار می کرد به کلی وحشی شده بود سید پشمک هم انگار که یه گنج گیرش اومده ، با نیش از بنا گوش در رفته تحویلش گرفت
شاید این اولین شکست در عشق بود که در مورد توتو تجربه کردم .....شاید هم خانجون سر چها راه زندگی همین وضع رو با من و نصرت پیدا کرده بود و... سر چهاراه زندگی غضنفر رو انتخاب کرده بود از سر ناچاری
چیزی که هنوز که هنوزه راجع به توتو آزارم میده رها کردنش در اون وضع به خاطر نداشتن جا بود .
اما اشتباه می کردم ...
‫چون وقتی رسیدیم‬ ... داشت کوچه رو آب جارو میکرد و با دیدن ما‬ با شوق و ذوق تموم به استقبالمون اومد‬ .... ‫زندگی من و نصرت شروع شد یه زندگی تازه‬ ... و عجیب غریب‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫عجیب به خاطر اینکه نصرت خیلی خوشحال بود که از شر غضنفر خلاص شده‬‬‬‬‬‬‬
و بر عکس همیشه با انرژی و شاد بود‬ ... منم شادی یه بخش مفقوده از وجودم بود‬
‫و با این که از خانجون دلخور بودم‬ ... اما نصرت این شادی رو در من به وجو آورده بود‬‬‬‬‬‬‬
با پولی که داشتیم‬ ... لباس حسابی ای برای نصرت تهیه کردم‬ ...و یه عینک آفتابی ...
و یه عصا‬ !!!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 248 تاريخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت: 23:01

چرا آغوش گرمش را احساس نمی کنیم ؟! در غروب روزی
کنار ساحل دریا قدم می زدم
ناگهان متوجه ردپایی نزدیک قدم هایم شدم !!
این دیگر چه بود ؟!
با تعجب در دل از خود پرسیدم :
این دیگر ردپای کیست ؟؟
اطراف را با دقت نگاهی انداختم ؛
اما کی آنجا نبود و خود را تنها یافتم ...

در افکار غرق بودم که صدایی گفت :
عزیزم !
این ردپا ، جای پای من است
که همیشه و در هر لحظه در کنار تو قدم بر می دارم
و تنهایت نمی گذارم !!
" خدا "

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دوباره افکار به ذهنم هجوم آوردند !
یاد روزهای سخت و طاقت فرسای زندگیم
لحظه ای مرا بحال خود نمی گذاشتند ؛
هر چه بیشتر غرق می شدم بیشتر خودم را در آن روزها تنها می یافتم ..
آری ، در افکارم ردپایی غیر از ردپای خودم ندیدم !

پس با معترانه و مغموم به او گفتم :
اما تو در غم انگیز ترین لحظات زندگیم مرا تنها گذاشتی
و ردپایی غیر از ردپای خودم نمی دیدم ؟؟

.
.
.
.
.

ندا آمد :
نه عزیزم !!
هرگز این اشتباه را نکن !

من حتی در سخت ترین لحظات و روزها نیز
تو را نگذاشته ام و نمی گذارم ....
در حقیقت آن جای پایی را که تو می دیدی و از آن حرف می زنی ،
ردپای من است..........
و تو ........
در آن روزها...
در آغوش من هستی ............................ !!!

....................................................................................

و بی شک زندگی اینگونه است
اما
چرا آغوش گرمش را احساس نمی کنیم ؟!

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 262 تاريخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت: 23:01

سبک گرانش (centralیا gravity) سبک گرانش ( گرانشی و یا مرکزی )
این سبک بر پایه ی استفاده از تکنیکِ تکرار بنا نهاده شده . تکرار در اشعار، در تاریخ ادبیات بسیار یافت می شود اما استفاده از آن به عنوان ابزاری درجهت آفرینش نوع خاصی از سروده و ارائه ی یک ساختار شعری گمانم مسبوق به سابقه نیست. در قرون متمادی به دلیل استفاده ی شاید نابجا و یا شاید دچار بودنِ شاعران در شروع سرایش به آن به عنوان یک عارضه به دلیل عدم توانایی در پروراندن مفهوم و عدم توانایی در غنادادن به تصاویر و معانی شعر با استفاده حداقلی از واژگان به مرورِ زمان به عنوان یک کاستی و نقص مطرح و از این منظر نیز به حق مردود است .اما در این مجال می خواهیم در کنار هم از زاویه ای دیگر به تکرار بنگریم از زاویه ی یک تکنیک در جهت آفرینش یک سبک ، سبکی به نام گرانش با ویژه گی ثقل و مرکز گرایی.
گرانش سبکی است که در آن یک واژه یا جمله ی کوتاه که دارای پتانسیل مناسب باشد می تواند از طریق تکرار، جهت خلق یک معنای واحد یا تصویرِ واحد مرکزیت یابد.
استفاده ازواژه ، واژه گان یا جملات کوتاه به صورت تکرار و انبوه در این سبک چنان است که این واژه یا جمله ی کوتاه ، کل مفهوم و تصویرِ سروده را تحت الشعاع قرار می دهد .
وزنِ یک واژه یا جمله ی کوتاه بر دیگر واژه ها به واسطه ی تصویر و یا معنای حسی ویژه و یا مفهومی ویژه بردیگر واژه ها سنگینی می کند وبرفضای کلی وعمومی شعرمستولی و چیره می گردد ، دیگر واژه ها را زیر سایه برده و در کل همراه با سایر واژه ها مخاطب را تحت تأثیر مفهوم و تصویر ایجاد شده ناشی از واژه یا واژه های گرانشی قرار می دهد . و وظیفه و هنر شاعر دراین سبک کشف و بکارگیری شاعرانه ی واژه گانی است که دارای این چنین بارِ گرانشی هستند .
وجوه ممیزه ی این تکرار به شرح زیر است :
1 ـ غلبه قطعی بر فضای حسی و یا تصویری و یا مفهومی سروده
2 ـ عدم الزام به تکرار در همه ی سطور
3 ـ نداشتن جایگاه مشخص در هر سطر از شعر
4 ـ نداشتن تعداد مشخص تکرار در سطر و یا شعر
5 ـ عدم الزام به استفاده از یک شکل خاص واژه ، بلکه اشکال مشتق از ریشه ی اصلی واژه که همسو
با واژه اصلی و کاربرد آن به لحاظ مفهومی ، تصویری و یا حسی باشند بلا مانع است .
6 ـ امکان ترکیب با سایر سبک های پیشین مثلاً ( گرانشی ـ نیمائی ، گرانشی ـ سپید ، گرانشی ـ کوتاه و ...... ) .

Gravity-central
برای نمونه و بررسی و کنکاش نمونه ای از این سبک را که از سروده های اینجانب است بدلیل نو بودن این سبک و طبقه بندی نشدن آن و نهایتاً عدم دسترسی به سروده های احتمالی مشابه در ذیل تقدیم می کنم :

نمونه ی اول برای فرم ترکیبی ( گرانش ـ گردون ) سبک گرانش :
حادثه 2 5/7/94 ثبت به شماره 388288 در سایت شعر نو
.
باز حادثه
هوارِ حادثه
از بس حادثه
حادثه ، نه حادثه
روز ِ بی حادثه
حادثه ای در حادثه
حادثه ، حادثه
بی حادثه گی ، حادثه
وای ، فراموشم شد
حادثه ، بی حادثه
که نگویم :
بازحادثه

نمونه ی دوم برای فرم ساده ( غیر ترکیبی ) سبک گرانش
ناگهان ! ناگهان 6/8/94 ثبت شده به شماره 392832 در سایت شعر نو
.
نشسته ، ناگهان ایست
ایستاده ، ناگهان بنگ
خوابیده ، ناگهان بامب
آرام ، ناگهان درد
تشنه ، ناگهان سیل
گرسنه ، ناگهان کوفت
سوار برکشتی نجات ، ناگهان غرق
راهی ، ناگهان سیم ، ناگهان خار
گریزان ، ناگهان گم
تنفس ، ناگهان گاز ، ناگهان سَم
پشت ِ کوشش ، ناگهان خم
بی پوزش ، ناگهان مرگ ، ناگهان هیچ

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 264 تاريخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت: 19:41

" نامه ی شماره ی هشت ... برای خنداندن ِ دلگیر ِ دل گیر ! " وقتی صداهای شریف در بودن من می پیچد خودم را سخت بغل می گیرم . می دانی... من برای کسان ِ زیادی ارزشمند نیستم ... اما برای انسان های خاصی ارزشمندم . این خیلی مهم است که سامان می گوید :
" هادی بهروزی قلب بغرنجی دارد . "

سلام ...
شعری در من چکید ... و آرام آرام شکل گرفتن ِ نطفه ای را در دهان ِ مغزم احساس کردم . می توانستم دردش بکشم و با صدای بلند به دنیا بگویم که این درد بی پایان می تواند مرا بکشد ... این درد می توانست در من شکوفه بزند و به میوه شدن برسد .
میوه ی دردناک ِ تمامیت ِ من ... میوه ی شگفت انگیز ِ سازش ِ نا !
مرلین می خواند و من خودم را جیغ می کشم . لابه لای تابلوهایی که تو می کشی ... لابه لای کلاههایی که ... لابه لای پرتره ی من که می کشی اش ... لابه لای " انبوه ِ دشنه ها و تعداد سهراب هایی که باید کشته شوند " ، شعر می شوم . می دانی تاریخ ِ ستمگر را تکرار نمی کنم . می خواهم برای شکوفه های صورتی ِ پیزوری می نویسم ، برای سرخی ِ انارهای کالی که تو دوست داری خرخره شان را بجوی ... به رویت نیاور ... این همه چیز است ... هیچ چیز نیست .
فکر می کنم منتظر هستی تا زنگ بزنم و برایت بخوانم ... شعری از خودم ، ترانه ای از فرهاد ، قصه ای از صادق و اوممم ... دیالوگی از پرستویی یا وثوق ... من این کار را دوست دارم . وقتی در پیاده روهای شهر ، غربت مرا در آغوش می کشد ... تو همانجا با من به غریبگی من ... نه ... به غریبگی همه شان می خندی ... می دانی این روزها دلم میخواهد بِدَفَم ... بِلَبَم ... دف را و آواز را ... بپرم و پر بزنم و اوج بگیرم ... بروم ... جایی که نه فردوسی بغلم کند و نه دوزخی بسوزاندم و نه برزخی اندوه ِ انتظار را وارد جریان تنفس ام کند .
شاعرانه های عاشقانه ای دارم ... باید بنویسمشان ... می دانی ... دلم برایت تنگ شده است . کاش پست چی برایم نامه ی تو را بیاورد . یادت هست توی شعرم گفتم که " تا آخر اسفند می صبرم ؟! "
یادم هست که شعر بشوم ... که منتشر کنم ... که نخزم لای ِ جرز ِ دیوارهای انگ ِ اجتماع ِ تنهایی ام !
به آخر اسفند داریم می رسیم ... نامه ی شماره ی چند است این ؟!
به من فکر کن ... به کسی که می تواند بدفد ... بلبد و بپرد ... تو دفیدن و لبیدن و پریدن ِ مرا می فهمی . برای انتشار شعر دیر شده ... امیدی نیست ... اگر هست ناچیز ... آن هم برای انتشار ته ِ اسفند ، ترجیح می دهم شعر را برای خودت بخوانم ... شاید نباید مخاطبانم شعر تازه ای از من بنوشند ... این عنق بودن مرا نشان می دهد آیا ؟!
نه ... عنق نیستم ...
خیلی غرق کسی که هستم ، شده ام ...
کسی که در گیر استعدادهایش شده است ، کسی که خیلی وقت است یادش رفته برای تو شعری بخواند ... یادش رفته تو حق داری که شعر بخواهی از او ! لبخند تلخی بر لبانت می نشیند . این یعنی تو دلگیری ... آن هم در دل گیری !
... و من باید کاری بکنم ... کاری شاهکار . من اگر اولین آهنگی را که با رقص سما همراه خواهد شد را به تو تقدیم کنم ، لبخند خواهی زد . اگر اینگونه است ... زود باید دست به کار شوم ... و تو را بخندانم . رسالت شاعرانه ایست خندان انسانی که تو را فکری می شود ... تو را بغض می کند ... تو را می خندد ... تو را ... تو را ... تو را ... فقط تو را ایمان می آورد در آغاز فصل سرد !
آخر اسفند می رسد و من هنوز در صبریدنی عجیب ... فکری ام !
راستی ... به براهنی بگو می خواهم بدفم ... اگر وقت داشت بیاید برایم بخندد و مرا بکوبد !
نامه ی شماره هشت است این ، مچاله نکنی اش ؟!
بخوان و بخند ... من دارم برای شصت سالگی ام برنامه می ریزم ... و خون دماغی ها را فلک می کنم تا فقط " دچار باشم " ... دچار ِ فهم !

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 265 تاريخ : دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 22:11

بهار به نام خداوند عشق
گوش به آواز زمین بسپار!...
بار دیگر زمین،این فرهاد خستگی ناپذیر،با رقص شیرین،بیستون زمان را در می نوردد و به گردشی دیرین پایان می دهد.
بهار به پیشواز زمین می رود،نسیم نوروزی پایان فصل های سرد را بشارت می دهد و وصل شیرین را به فرهاد زمین هدیه می کند...
اکنون در دهلیز تاریک قلبم نجوایی به گوش می رسد!...
پنجره بهار رو به انجماد بغض های کهنه و قدیمی،با ترنم نسیم،اشک های سرخ و یخ بسته دلم را در کاریز قلبم روان داشته، به مرداب فراموشی می سپارد...
بهار، این دختر زیباروی زمین،هرسال می آید و با طرب در گوشم زمزمه می کند: ...هان ای زمینی!!!آگاه باش که زمین همچنان گرد زمان می رقصد:
دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
و من بار دیگر می خوانم:
یامقلّب القلوب و الابصار، یا مدبّر الّلیل و الّنهار، یا محوّل الحول و الاحوال،حَوِّل حالنا الی احسن الحال...
سال نو مبارک

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 327 تاريخ : چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت: 18:50

به دنبال یک شعر خوب ... ( 4 ) سلام .
قبل از هر چیز ،شعر را با هم مرور می کنیم :

عنوان شعر :
ادراک اشتراک مزه ی مرگ ...

من ؛
در بطن ناگوارترین اتفاق
زاده می شدم

فواره ای که به رنگین کمان بدل می شد

چیزی به انتهای جنگ جهانی
باقی نمانده بود
اما هنوز
مردم
از خواب های شان
بیدار می شدند
انگار چیزی در این میان نادرست بود ؛
یک چرخ دنده ی کوچک ؟
میمون گمشده ی داروین ؟
احساس من به آمدن باران ؟
یا ... ؟
یا قتل عام برگ ها به دست باد ؟

باید کسی به خاطره می پیوست
باید بلوغ بمب ها
بارور می شد
از خون بچه های آدم و حوا
باید زبان سرخ « کالی »
سیراب تر می شد

راستی
آیا کسی به اوپنهايمر ایمان می آورد ؟

توفان نوح ؛
تعمید آدمیان بود
در باتلاق مرگ
هم دستی فرشته گان مقرّب
در روز انتقام

خون در برابر سجده
خون در ازای سیب

ارجون ؛
کمان کشیده در کمین عموهای اش

رستم ؛
پهلو دریده است
فرزند خویش را
- با افتخار
و دانایی -

خون می چکد هنوز
از دست های فاتح کوروش

امشب سروش سیاهی
نوباوه گان مصر را
در خواب بی گناهی شان
تسخیر می کند
دروازه های خیبر
با خون میش های مقدس
تطهیر می شوند

عیسی ؛
مصلوب انتخاب خودش بود
داغ سیاه خیانت
صرفاً برای جذب مخاطب
بر گونه های خیس یهودا خورد

فهرست شیندلر ؛
زیباترین حماسه ی قرن است
عصیان ابلهانه ی انسان
یک صفر کوچک و توخالی
پشت خطوط ممتدی از اعداد
.
.
.
این شعر نیست
یا
چیزی شبیه آن
ادراک اشتراک مزه ی مرگ است
در پهنه ی زمان

اما

ای کاش جای سیاوش هم
مانند حضرت اسماعیل ...

پی نوشت :

هزار و چهار صد و یک سال پیش در چنین روزی
جنگ جمل متولد شد .

10 جمادی الاول 1437
سلمان مولایی

وقتی شعر را خواندم ، اولین چیز عجیب ، برایم پی نوشت این شعر بود ! جنگ جمل ؟!
و بلافاصله یک چیز عجیب تر ! تاریخ سرایش شعر به تاریخ قمری نوشته شده است ، اتفاقی که در هیچ یک از شعرهای قبلی سلمان مولایی ندیده بودم ....

منظور شاعر از این پی نوشت و تاریخ چیست ؟!

شروع شعر با یک بیوگرافی کوتاه آغاز می شود :
من
در بطن ناگوارترین اتفاق
زاده می شدم
و ناگهان تصویری که اصلا ناگوار نیست بلکه ، یکی از رویایی ترین صحنه های بی نهایت زیباست :

فواره ای که رنگین کمان بدل می شد .

و یک دوره ی چند جلدی تاریخ در چند سطر پشت هم ردیف می شودند :
از قتل عام فرزندان آدم تا طوفان نوح ...
از نظریه ی داروین تا بلوغ بمب های نوبل و جنگ جهانی ...
از ارجون و رستم و کوروش تا مسیح مصلوب

و سرانجام این جمله ی مرگ آور :

این شعر نیست !

و جمله ای که ناتمام می ماند :

ای کاش سیاوش هم
مانند حضرت اسماعیل ...

و سه نقطه ای که خواننده را به سیاهچاله ی تفکر فرو می کشد ....

سهم تاریخ ، جفرافیا ، فیزیک ، فلسفه ، روانشناسی و... در این شعر بسیار بالاتر از سهم شعر و ادبیات است ....هر چند نباید فراموش کنیم که شاعر خود فریاد می زند :

این شعر نیست

و من مانده ام که چه چیزی در لابلای این نوشتار افسار گسیخته موج می زند که اینقدر بر دل من چنگ انداخته که مرا وادار می کند که آنرا یک شعر خوب ببینم ؟

آیا ارتباط عمودی در شعر را می توان به گونه ای دیگر ، بازتعریف کرد ؟ آیا می توان از پراکنده گویی در چند مبحث کاملا مجزا ، به یک وحدت جدید رسید ؟ وحدت در عین دوری و پراکندگی ؟!

شما بگویید ...

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 508 تاريخ : چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت: 18:50

اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ متن کامل زیارت عاشورا همراه با ترجمه فارسی

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

خِيَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِيَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى

برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فرزند آقاى اوصياء

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ

ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ

سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر تو اى که خدا

خونخواهيش کند و فرزند چنين کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ

اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ

سلام بر تو و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر شما همگى از جانب

من سلام خدا باد هميشه تا من برجايم و برجا است شب و روز

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى

جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ

اى ابا عبداللّه براستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام

*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ

اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ

و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا

لعنت کند مردمى را که ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها

و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند

شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود

*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ

و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنانكه تهيه اسباب

کردند براى کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند

*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم

بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى شما از ايشان و از پيروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ

اى اباعبداللّه من تسليمم و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در

جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قيامت

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ

مَرْجانَةَ

و خدا لعنت کند خاندان زياد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنى اميه را

همگى و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زياد) را

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ

تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ

خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمى

را که اسبها را زين کردند و دهنه زدند و به راه افتادند براى پيكار با تو

*- بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ

پدر و مادرم بفدايت که براستى بزرگ شد مصيبت تو بر من پس مى خواهم از

آن خدائى که گرامى داشت مقام تو را

*- وَ اَکْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى

اللَّهُ عَلَيْهِ و َآلِهِ

و گرامى داشت مرا بخاطر تو که روزيم گرداند خونخواهى تو را در رکاب آن امام

يارى شده از خاندان محمد صلى اللّه عليه و آله

*- اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

خدايا قرار ده مرا نزد خودت آبرومند بوسيله حسين عليه السلام در دنيا و آخرت

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلى

فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ

اى اباعبداللّه من تقرب جويم به درگاه خدا و پيشگاه رسولش و اميرالمؤمنين و

فاطمه و حسن

*- وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ

اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَيْكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ

ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ على اَشْياعِكُمْ

و شما بوسيله دوستى تو و بوسيله بيزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ

با تو را برپا آرد و به بيزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم بر شما را

ريخت و بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ريزى کرد

شالوده اين کار را و پايه گذارى کرد بر آن بنيانش را و دنبال کرد ستم و ظلمش

را بر شما و بر پيروان شما

*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ

وَلِيِّكُمْ

بيزارى جويم بدرگاه خدا و به پيشگاه شما از ايشان و تقرب جويم بسوى خدا

سپس بشما بوسيله دوستيتان و دوستى دوستان شما

*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ

و به بيزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به

بيزارى از ياران و پيروانشان

*- اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ

عاداکُمْ

من در صلح و سازشم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با کسى

که با شما در جنگ است و دوستم با کسى که شما را دوست دارد و دشمنم

با کسى که شما را دشمن دارد

*- فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِياَّئِكُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَراَّئَةَ مِنْ

اَعْداَّئِكُمْ

و درخواست کنم از خدائى که مرا گرامى داشت بوسيله معرفت شما و معرفت

دوستانتان و روزيم کند بيزارى جستن از دشمنانتان را

*- اَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ يُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى

الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

به اينكه قرار دهد مرا با شما در دنيا و آخرت و پابرجا دارد براى من در پيش شما

گام راست و درستى (و ثبات قدمى) در دنيا و آخرت

*- وَ اَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ

اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ

و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسنديده شما در پيش خدا و روزيم کند

خونخواهى شما را با امام راهنماى آشكار گوياى (به حق) که از شما (خاندان ) است

*- وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ يُعْطِيَنى بِمُصابى بِكُمْ اَفْضَلَ

ما يُعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَه

و از خدا خواهم به حق شما و بدان منزلتى که شما نزد او داريد ، که عطا کند

به من بوسيله مصيبتى که از ناحيه شما به من رسيده بهترين پاداشى را که

مى دهد به يك مصيبت زده از مصيبتى که ديده

*- وَ اَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الاِْسْلامِ وَ فى جَميعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى

مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ

براستى چه مصيبت بزرگى و چه داغ گرانى بود در اسلام و در تمام آسمانها و

زمين خدايا چنانم کن در اينجا که ايستاده ام از کسانى باشم که برسد بدو از

ناحيه تو درود و رحمت و آمرزشى

*- اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدايا قرار ده زندگيم را زندگى محمد و آل محمد و مرگم را مرگ محمد و آل محمد

*- اَللّهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَْآکبادِ اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ عَلى

لِسانِكَ وَ لِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

خدايا اين روز روزى است که مبارك و ميمون دانستند آنرا بنى اميه و پسر آن زن

جگرخوار (معاويه ) آن ملعون پسر ملعون (آه لعن شده ) بر زبان تو و زبان

پيامبرت که درود خدا بر او و آلش باد

*- فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

در هر جا و هر مكانى که توقف کرد در آن مكان پيامبرت صلى اللّه عليه و آله

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْيانَ وَ مُعاوِيَةَ وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ

خدايا لعنت کن ابوسفيان و معاويه و يزيد بن معاويه را که لعنت بر ايشان باد از

جانب تو براى هميشه

*- وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ

و اين روز روزى است که شادمان شدند به اين روز دودمان زياد و دودمان مروان

بخاطر کشتنشان حضرت حسين صلوات اللّه عليه را

*- اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذابَ (الاَْليمَ) اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى

هذَا الْيَوْمِ وَ فى مَوْقِفى هذا

خدايا پس چندين برابر کن بر آنها لعنت خود و عذاب دردناك را خدايا من تقرب

جويم بسوى تو در اين روز و در اين جائى که هستم

*- وَ اَيّامِ حَياتى بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ

عَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ

و در تمام دوران زندگيم به بيزارى جستن از اينها و لعنت فرستادن بر ايشان و

بوسيله دوست داشتن پيامبرت و خاندان پيامبرت که بر او و بر ايشان سلام باد

پس مى گوئى صد مرتبه :

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ

خدايا لعنت کن نخستين ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرين کسى که او را در اين زور و ستم پيروى کرد

*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شايَعَتْ وَ بايَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى

قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً

خدايا لعنت کن بر گروهى که پيكار کردند با حسين عليه السلام و همراهى کردند و پيمان بستند و از هم پيروى کردند براى کشتن آن حضرت خدايا لعنت کن همه آنها را

پس مى گوئى صد مرتبه :

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد اين زيارت را خداوند آخرين بار زيارت من از شما

*- اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ

عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

سلام بر حسين و بر على بن الحسين و بر فرزندان حسين و بر اصحاب و ياران

حسين

پس مى گوئى :

*- اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ

خدايا مخصوص گردان نخستين ستمگر را به لعنت من و آغاز کن بدان لعن اولى

را و سپس دومى و سومى و چهارمى را

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ

وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْيانَ وَ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ

خدايا لعنت کن يزيد را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبيداللّه پسر زياد و پسر

مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفيان و دودمان زياد و دودمان

مروان را تا روز قيامت

پس به سجده مى روى و مى گوئى :

*- اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى عَظيمِ رَزِيَّتى

خدايا مخصوص تو است ستايش سپاسگزاران تو بر مصيبت زدگى آنها، ستايش خداى را بر بزرگى مصيبتم

*- اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ

الْحُسَيْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ

خدايا روزيم گردان شفاعت حسين عليه السلام را در روز ورود (به صحراى

قيامت ) و ثابت بدار گام راستيم را در نزد خودت با حسين عليه السلام و ياران

حسين آنانكه بى دريغ دادند جان خود را در راه حسين عليه السلام.

-
یا حسین(ع) مظلوم دشت کربلا
یا حسین(ع) یابن الامیر مرتضی(ع)
یا حسین(ع) ای تشنه لب سالار دین
ای که هستی یاور دین مبین
یا حسین(ع) آرام جان مصطفی(ص)
نور دیده ، یادگار مرتضی(ع)
از دو دیده خون ببارم چون بهار
بهر آن طفل صغیر و شیر خوار
در میان کِشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس(ع)بود
ای ابالفضل(ع) ، عموی مهربان
ای سقای تشنه لب ، آرام جان
ای ابالفضل(ع) ای علمدار حسین(ع)
پور حیدر(ع) یار و غمخوار حسین(ع)
از سر ظلم و صدای نیزه ها
دست ساقی را بریدند از جفا
حنجر طفل صغیری خون فشان
دست بابا رنگ سرخی را عیان
مادری طفلش ز آغوشش جدا
سوز آهش می رود عرش خدا
دشت لاله شرمگین لحظه ها
سرخی لاله دلیل مدعا
دل ز هر گرد و غباری تو بروب
دین حق باشد طلوعی بی غروب
مرتضی دوره گرد(هیوا)
-
در میان کشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس بود
مشک دوشش گر به دندانش گرفت!
صحبت طفل صغیر و غیرت عباس بود
مرتضی دوره گرد(هیوا)
-

اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ

الْحُسَيْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت: 18:50

اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ متن کامل زیارت عاشورا همراه با ترجمه فارسی

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

خِيَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِيَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى

برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فرزند آقاى اوصياء

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ

ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ

سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر تو اى که خدا

خونخواهيش کند و فرزند چنين کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ

اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ

سلام بر تو و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر شما همگى از جانب

من سلام خدا باد هميشه تا من برجايم و برجا است شب و روز

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى

جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ

اى ابا عبداللّه براستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام

*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ

اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ

و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا

لعنت کند مردمى را که ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها

و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند

شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود

*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ

و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنانكه تهيه اسباب

کردند براى کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند

*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم

بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى شما از ايشان و از پيروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ

اى اباعبداللّه من تسليمم و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در

جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قيامت

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ

مَرْجانَةَ

و خدا لعنت کند خاندان زياد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنى اميه را

همگى و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زياد) را

*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ

تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ

خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمى

را که اسبها را زين کردند و دهنه زدند و به راه افتادند براى پيكار با تو

*- بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ

پدر و مادرم بفدايت که براستى بزرگ شد مصيبت تو بر من پس مى خواهم از

آن خدائى که گرامى داشت مقام تو را

*- وَ اَکْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى

اللَّهُ عَلَيْهِ و َآلِهِ

و گرامى داشت مرا بخاطر تو که روزيم گرداند خونخواهى تو را در رکاب آن امام

يارى شده از خاندان محمد صلى اللّه عليه و آله

*- اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

خدايا قرار ده مرا نزد خودت آبرومند بوسيله حسين عليه السلام در دنيا و آخرت

*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلى

فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ

اى اباعبداللّه من تقرب جويم به درگاه خدا و پيشگاه رسولش و اميرالمؤمنين و

فاطمه و حسن

*- وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ

اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَيْكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ

ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ على اَشْياعِكُمْ

و شما بوسيله دوستى تو و بوسيله بيزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ

با تو را برپا آرد و به بيزارى جستن از کسى که شالوده ستم و ظلم بر شما را

ريخت و بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که پى ريزى کرد

شالوده اين کار را و پايه گذارى کرد بر آن بنيانش را و دنبال کرد ستم و ظلمش

را بر شما و بر پيروان شما

*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ

وَلِيِّكُمْ

بيزارى جويم بدرگاه خدا و به پيشگاه شما از ايشان و تقرب جويم بسوى خدا

سپس بشما بوسيله دوستيتان و دوستى دوستان شما

*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ

و به بيزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان ) جنگ با شما و به

بيزارى از ياران و پيروانشان

*- اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ

عاداکُمْ

من در صلح و سازشم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با کسى

که با شما در جنگ است و دوستم با کسى که شما را دوست دارد و دشمنم

با کسى که شما را دشمن دارد

*- فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِياَّئِكُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَراَّئَةَ مِنْ

اَعْداَّئِكُمْ

و درخواست کنم از خدائى که مرا گرامى داشت بوسيله معرفت شما و معرفت

دوستانتان و روزيم کند بيزارى جستن از دشمنانتان را

*- اَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ يُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى

الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

به اينكه قرار دهد مرا با شما در دنيا و آخرت و پابرجا دارد براى من در پيش شما

گام راست و درستى (و ثبات قدمى) در دنيا و آخرت

*- وَ اَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ

اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ

و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسنديده شما در پيش خدا و روزيم کند

خونخواهى شما را با امام راهنماى آشكار گوياى (به حق) که از شما (خاندان ) است

*- وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ يُعْطِيَنى بِمُصابى بِكُمْ اَفْضَلَ

ما يُعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَه

و از خدا خواهم به حق شما و بدان منزلتى که شما نزد او داريد ، که عطا کند

به من بوسيله مصيبتى که از ناحيه شما به من رسيده بهترين پاداشى را که

مى دهد به يك مصيبت زده از مصيبتى که ديده

*- وَ اَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الاِْسْلامِ وَ فى جَميعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى

مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ

براستى چه مصيبت بزرگى و چه داغ گرانى بود در اسلام و در تمام آسمانها و

زمين خدايا چنانم کن در اينجا که ايستاده ام از کسانى باشم که برسد بدو از

ناحيه تو درود و رحمت و آمرزشى

*- اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدايا قرار ده زندگيم را زندگى محمد و آل محمد و مرگم را مرگ محمد و آل محمد

*- اَللّهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَْآکبادِ اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ عَلى

لِسانِكَ وَ لِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

خدايا اين روز روزى است که مبارك و ميمون دانستند آنرا بنى اميه و پسر آن زن

جگرخوار (معاويه ) آن ملعون پسر ملعون (آه لعن شده ) بر زبان تو و زبان

پيامبرت که درود خدا بر او و آلش باد

*- فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

در هر جا و هر مكانى که توقف کرد در آن مكان پيامبرت صلى اللّه عليه و آله

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْيانَ وَ مُعاوِيَةَ وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ

خدايا لعنت کن ابوسفيان و معاويه و يزيد بن معاويه را که لعنت بر ايشان باد از

جانب تو براى هميشه

*- وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ

و اين روز روزى است که شادمان شدند به اين روز دودمان زياد و دودمان مروان

بخاطر کشتنشان حضرت حسين صلوات اللّه عليه را

*- اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذابَ (الاَْليمَ) اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى

هذَا الْيَوْمِ وَ فى مَوْقِفى هذا

خدايا پس چندين برابر کن بر آنها لعنت خود و عذاب دردناك را خدايا من تقرب

جويم بسوى تو در اين روز و در اين جائى که هستم

*- وَ اَيّامِ حَياتى بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ

عَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ

و در تمام دوران زندگيم به بيزارى جستن از اينها و لعنت فرستادن بر ايشان و

بوسيله دوست داشتن پيامبرت و خاندان پيامبرت که بر او و بر ايشان سلام باد

پس مى گوئى صد مرتبه :

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ

خدايا لعنت کن نخستين ستمگرى را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرين کسى که او را در اين زور و ستم پيروى کرد

*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شايَعَتْ وَ بايَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى

قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً

خدايا لعنت کن بر گروهى که پيكار کردند با حسين عليه السلام و همراهى کردند و پيمان بستند و از هم پيروى کردند براى کشتن آن حضرت خدايا لعنت کن همه آنها را

پس مى گوئى صد مرتبه :

*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد اين زيارت را خداوند آخرين بار زيارت من از شما

*- اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ

عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

سلام بر حسين و بر على بن الحسين و بر فرزندان حسين و بر اصحاب و ياران

حسين

پس مى گوئى :

*- اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ

خدايا مخصوص گردان نخستين ستمگر را به لعنت من و آغاز کن بدان لعن اولى

را و سپس دومى و سومى و چهارمى را

*- اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ

وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْيانَ وَ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ

خدايا لعنت کن يزيد را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبيداللّه پسر زياد و پسر

مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفيان و دودمان زياد و دودمان

مروان را تا روز قيامت

پس به سجده مى روى و مى گوئى :

*- اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى عَظيمِ رَزِيَّتى

خدايا مخصوص تو است ستايش سپاسگزاران تو بر مصيبت زدگى آنها، ستايش خداى را بر بزرگى مصيبتم

*- اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ

الْحُسَيْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ

خدايا روزيم گردان شفاعت حسين عليه السلام را در روز ورود (به صحراى

قيامت ) و ثابت بدار گام راستيم را در نزد خودت با حسين عليه السلام و ياران

حسين آنانكه بى دريغ دادند جان خود را در راه حسين عليه السلام.

-
یا حسین(ع) مظلوم دشت کربلا
یا حسین(ع) یابن الامیر مرتضی(ع)
یا حسین(ع) ای تشنه لب سالار دین
ای که هستی یاور دین مبین
یا حسین(ع) آرام جان مصطفی(ص)
نور دیده ، یادگار مرتضی(ع)
از دو دیده خون ببارم چون بهار
بهر آن طفل صغیر و شیر خوار
در میان کِشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس(ع)بود
ای ابالفضل(ع) ، عموی مهربان
ای سقای تشنه لب ، آرام جان
ای ابالفضل(ع) ای علمدار حسین(ع)
پور حیدر(ع) یار و غمخوار حسین(ع)
از سر ظلم و صدای نیزه ها
دست ساقی را بریدند از جفا
حنجر طفل صغیری خون فشان
دست بابا رنگ سرخی را عیان
مادری طفلش ز آغوشش جدا
سوز آهش می رود عرش خدا
دشت لاله شرمگین لحظه ها
سرخی لاله دلیل مدعا
دل ز هر گرد و غباری تو بروب
دین حق باشد طلوعی بی غروب
مرتضی دوره گرد(هیوا)
-
در میان کشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس بود
مشک دوشش گر به دندانش گرفت!
صحبت طفل صغیر و غیرت عباس بود
مرتضی دوره گرد(هیوا)
-

اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ

الْحُسَيْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 254 تاريخ : سه شنبه 18 اسفند 1394 ساعت: 16:02

مناجات با خدا (3) خدایا..

با تو بودن و نجوای عاشقانه کردن را دوست دارم.

هر وقت در قلبم هستی آرامش وصف ناپذیری دارم.

بین من و تو حس لطیفی است .

عطر وجودت را در درونم حس می کنم.

خدایا ....

قلبم گهگاهی از یادت غافل میشود .

دلم باز هوایت را کرده و نیازمند دمت است.

خدایا در روحم آنچنان که در ابتدای خلقتم دمیدی باز بدم

تا دوباره بر آستان ملکوتی بی کرانت با دلی سرشار از عشق سجده کنم.

آنچنان که بارها و بارها نورت را بی دریغ بر آسمان دلم تاباندی.

وقتی خدا رو داشته باشی احساس میکنی پشتت قرصه

وقتی خدا رو داری یعنی مهربانی بی اندازه از دلت تا فرا سوی کهکشان

یعنی یک دنیا مهربونی

خدا رو داشتن ...

یعنی

شور

آرامش

عشق

زیبایی

عزیزترینم در قلبم همیشه جاری هستی

ای تمام هستی ام

ای مهربان ترین مهربانان ، دوستت دارم.

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 280 تاريخ : سه شنبه 18 اسفند 1394 ساعت: 16:02

خبرنامه